فارس بزرگترين استان ايران و زيباترين و زرخيزترين آن ها است. شهرت اين استان بر اساس نامش است كه به تمام كشور داده شده و نيز آب و هواي خوب و آثار باستاني و شهرهايش كه در زيبايي شهرت دارند و مردان نامداري كه از آن برخاسته اند. در چند فرسنگي شيراز كه به راستي مي توان آن را بهشت روي زمين دانست ويرانه هاي شگفت انگيز تخت جمشيد قرار دارد.
سفرنامه گاسپاردروويل 1819. م

شيراز در طول ساليان دراز عمر خود مهمانان فراواني را پذيرا شده است و شيرازيان كه در جهان به مهمان نوازي شهره اند هميشه در فراهم آوردن وسايل آسايش مهمانانشان كوشيده اند و از اين رو شايد در بيش از صدها سفرنامه تاريخي مطالب فراواني در مورد شيراز و شيرازيان مي توان يافت كه گزيده اي از اين مطالب را تقديم حضورتان مي كنيم.

شيراز مركز حكومت فارس است. شيراز در گذشته يكي از زيباترين و دلپذيرترين شهرهاي ايران بوده است. ولي امروز چندان چيزي از آن باقي نمانده است از آن جهت شهرت يافته كه زادگاه سعدي و حافظ است و كنار قبور اين دو شاعر كلبه چوبي كوچكي قرار دارد كه در آن مجموعه اي عالي از آثارشان گردآوري شده است. شيراز چندين بار اقامتگاه شاهان بوده از جمله كريم خان زند دربار خود را در آن جا مستقر نموده بود. كريم خان شيراز را به صورت زيبايي در آورده بود و استحكامات خوبي داشت اما آغا محمدخان بيدادگر پس از آن كه شهر را تسخير نمود آن را منهدم ساخت به طوري كه امروز وضع شهر با آنچه شعرا در وصف آن گفته اند قابل شناسايي نمي باشد.
سفر نامه گاسپار دروويل 1819. م

نجيب زاده اي اسپانيولي به نام « دن گارسياد سيلوايه فيگوه را » در سال 1614 . م همزمان با پادشاهي شاه عباس صفوي و به فرمان فيليپ سوم پادشاه اسپانيا به ايران مي آيد و در راه سفر خود به اصفهان به شهر لار وارد مي شود و حاكم لار با چهارصد سوار و با ساز و دهل به استقبال او مي آيند و اما هنگام ورود به شيراز حاكم شهر استقبال با شكوه تري از او مي كند دن گارسيا در سفر نامه خود شيراز را به زيبايي والنسيا و قرطبه تشبيه مي كند و مي گويد باغهاي اطراف آن فوق العاده زيباست و در ادامه سفر خود به سمت اصفهان از تخت جمشيد نيز بازديد مي كند و اين ويرانه ها اعجاب او را بر مي انگيزد و با دقت و علاقه مندي زيادي به وصف جزئيات آنها مي پردازد به عقيده دن گارسيا اين ويرانه هاي با عظمت با شكوهتر از اهرام مصر و زيباتر از معابد يونان است و مي گويد : « در اينجا هنر و عظمت به وحدتي هميشگي رسيده است » و حتي در توصيف اصفهان مي گويد باغات اطراف شهر زيبا بود ولي به پاي باغهاي شيراز نمي رسيد.
ايران از ديد سياحان اروپايي ص 190

نوشته دكتر حسن حوادي

اگر يك پادشاه سزاوار نامي بزرگ باشد كريم خان مي تواند ادعا كند كه اين عنوان را به خود اختصاص داده است اين پادشاه بزرگ پس از آنكه قدرت را به دست گرفت تمام هم و غم خود را به آباداني شيراز معطوف نمود و از طرفي نيز با ابداع و تدوين قوانين تازه در جهت رفاه و بهبود مردم سرزمين ايران اقداماتي به عمل مي آورد. او چند قصر در شيراز و حومه آن احداث كرد. مساجد و بقاع متبركه را تعمير و مرمت كرد و با ايجاد شاهراه ها، شيراز را به ديگر نواحي اطراف مرتبط نمود و كاروانسراهاي مخروبه را دوباره بازسازي كرد او همچنين ترتيبي اتخاذ كرد تا تمام تجار و بازرگانان و مسافرين در قلمرو ايران بتوانند آزادانه فعاليت و رفت و آمد نمايند. كريم خان در قلمرو فرمان روايي خود بزرگوار و آزاد انديش بود و در خلال زمامداريش چندين ساختمان به منظور تاسيسات صنعتي جهت اشتغال به كار بيكاران و محرومين ايجاد نمود او حتي نسبت به كساني كه چند بار به جانش سوء قصد كردند عفو و بخشش نشان داد و با اينكه دوستان و درباريانش به شدت طالب مجازات آنها بودند ولي كريم خان نسبت به آنها نرمي و ملايمت نشان مي داد. او از توسعه و گسترش تجارت و بازرگاني حمايت مي كرد و از اين طريق به افزايش ثروت و رفاه مردم كشورش كمك مي نمود. هرگز ديده نشده بود كه بحثي از كريم خان به ميان آيد و مردم شيراز براي شادي روح او طلب آمرزش و مغفرت ننمايند يا اشكشان جاري نگردد. از زمان مرگ كريم خان تا كنون سه سال مي گذرد ولي مردم هنوز خاطره او را گرامي مي دارند. من اين مطالب را از سرداران سپاه و ديگر افرادي كه باوي حشر و نشر داشتند شنيده ام .
سفرنامه ويليام فرانكلين 1787 . م

سرهارفورد جونز بريج آخرين ملاقات خود را با لفطعلي خان زند كه در سال 1791 . م انجام گرفته اين چنين شرح مي دهد :
افتخار يافتم كه در يك چادر ژنده و محقر همراه با وي روي يك نمد بنشينم. تقوا و عزت نفسش او را در نزد رعايا و زير دستانش عزيز و محترم تر مي ساخت. شجاعت و پايمردي و خويشتن داري كه در هنگام بلا و بدبختي از خود نشان مي داد مضمون تصنيف و ترانه هايي است كه تا زبان فارسي زنده است ممكن است باقي بماند. در دوران عزت و كامكاري، جوانمرد و خوش برخورد بوده ودر ايام مصيبت و بدبختي به اندازه اي بزرگوار و با شكوه بود، كه طبيعت بشري كمتر قادر به تحمل آن خواهد بود. چنين موجود ارزشمندي كه مايه اميد و آرزو و مباهات كشورش بود به وسيله خيانت شخص پستي كه به غلط مورد اعتمادش بود « ابراهيم خان كلانتر » گرفتار شد ... اگر تمام اين ها تقدير و مشيت الهي است ما نمي توانيم در محكمه خداوند دادخواهي نمائيم ولي اجازه داريم آن را به ديده عبرت بنگريم .

شيراز داراي شش دروازه است ولي كوچه هاي شهر به قدري تنگ و باريك است كه هنگامي كه الاغي با محموله اي از چوب عبور مي كند راه عبور سواره را مسدود مي نمايد ولي من هيچگاه اشعار حافظ را فراموش نمي كنم كه مي گويد:
شيراز وآب ركني آن باد خوش نسيم
عيبش مكن كه خال رخ هفت كشور است


مسافريني كه قبل از ويراني و حمله آغا محمدخان از شيراز ديدن كرده اند هيچ كدام از آثار و بناهاي مجلل شيراز سخني نمي گويند هربرت «Herbeert » كه همراه توماس شرلي « Thomas sherley » به شيراز سفر كرده بود مي گويد كه مساحت شيراز در حدود هشت يا نه مايل است و پانزده مسجد درآن وجود دارد كه در يكي از مساجد آن دو مناره بلند به چشم مي خورد. دكتر فرير «Fryer » مي نويسد شيراز داراي چند بازار چه زيبا مي باشد. بازار وكيل با آجر ساخته شده و در نوع خود يكي از بهترين شاهكارهاي زمان خويش به حساب مي آيد. يك گروه محافظ شبانه از بازار حراست مي نمايد و هر كالائي جاي جداگانه اي مخصوص به خود را دارد كه مشتري براي تهيه و خريد آن مي داند به كدام قسمت مراجعه نمايد نماي خارجي مسجد جامع شهر نيز بسيار زيباست و معمولاً مانند سايرعمارات و بناهاي شرقي آياتي با خظ عربي بر روي آن نوشته شده است. شهر شيراز به چندين محله تقسيم مي شود و هر محله به وسيله يك نفر كدخدا اداره مي شود كه حقوقي از اين بابت دريافت نمي نمايد. كدخدا در باره مسايل عمومي با ريش سفيدان و افراد متنفذ محله مشورت مي نمايد و به طور مرتب جريان وقايع روزمره رابه اطلاع حاكم مي رساند. كدخدايان معمولاً مدافع و پشتيبان طبقه ضعيف و كم بضاعت هستند.
سفر نامه ادوارد اسكات وارينگ 1802 . م


اشعار سعدي و حافظ و فردوسي در ايران به طرز خاصي مورد توجه است و كمتر كسي پيدا مي شود كه چندين بيتي از اين شاعران را به خاطر نداشته باشد زبان فارسي بسيار غني وخوش آهنگ است از اين رو براي شعرگفتن بسيار مناسب است. اين نظريه را خاور شناسان در گزارشهاي خود تأييد نموده اند . سرويليام جونز يكي از با ارزش ترين خاور شناسان براي ولتر تأسف مي خورد كه چرا زبان فارسي نمي دانسته است. سعدي يكي ازشاعران پرآوزاه است كه ايراني ها او را سلطان الشعرا لقب داده اند. ايرانيان بسيار ناصحانه سخن مي گويند زيرا اشعارشان سرشار از پند و اندرز است و عباراتي از آنها بصورت امثال و حكم رواج يافته است .
سفر نامه گاسپاردروويل 1819. م


قدمت شيراز اگر چه بدليل متون مختلف تاريخي و مدارك باستان شناسي نيازي به توضيح و تفسير ندارد اما بايد گفت كه نام شيراز ظاهراً در الواح ايلامي مكشوف در تخت جمشيد به صورت shira-si-ish « شيرازي ايش» آمده است و نشان مي دهد كه در عهد هخامنشي اين شهر داير و در آنجا كارگران مشغول كار واحداث بنايي بوده و از خزانه دستمزد دريافت مي كرده اند. تدسكو حدس مي زد كه نام اين شهر از دو كلمه sher « خوب » +raz « هميشه رز = درخت انگور » گرفته شده است. مسلمانان در زمان خلافت عمر بن خطاب، هنگام محاصره اصطخر محل شيراز را اردوگاه خويش قرار داده بودند. در قرن چهارم شيراز يك فرسخ وسعت داشت و داراي بازارهاي تنگ و پر جمعيت بود و هشت دروازه داشت. عضدالدوله ديلمي در اين شهر قصر، بيمارستان و كتابخانه بزرگي بنا كرد. نخستين كسي كه باروي شيراز را ساخت و آن را مستحكم كرد صمصام الدوله پسر عضدالدوله بود. در نيمه قرن هشتم كه آن بارو خراب شد و محمود شاه اينجو آن را مرمت كرد و برج هاي آجري بر آن افزود. شيراز چند مسجد داشت: اول جامع عتيق كه آن را عمرو بن ليث صفاري در نيمه دوم قرن سوم ساخته بود و حمدا... مستوفي در باره آن مي گويد « آن مقام هرگز از ولي خالي نبوده و بين محراب و منبر دعا را اجابت بود ». دوم مسجد نو كه آن را اتابك سعد بن زنگي در نيمه دوم قرن ششم بنا كرده ... ابن بطوطه جهانگرد مراكشي در بازديد از شيراز از پنج نهري كه در شهر مي گذرد تمجيد كرده كه يكي از آنها نهر ركناباد است كه از چشمه اي در پاي كوهي موسوم به قلعه كوچك برمي خاسته و حوالي آن بوستاني دلكش بوده است و قبر سعدي از نيم قرن پيش از ورود ابن بطوطه به شيراز در آغوش آن بوستان جاي داشته است و مردم بسياري به زيارت آن مي شتافتند حوض هاي مرمري زيبايي براي رختشويي در آن واقع بود كه سعدي آنها را ساخته بود. شيراز در كنار رود بزرگي قرار ندارد و چنان كه گفته شده نهرهاي آن به سمت خاور جريان يافته و به در ياچه اي كه در چند فرسخي شيراز است فرو مي روند.
نقل از كتاب سرزمين هاي خلافت شرقي نوشته لسترنج