درباره وبلاگ

سفری مجازی به کل ایران زمین

امروز :

سلام

این وبلاگ به سلامتی افتتاح شد. امیدوارم لحظات خوبی رو دراین وبلاگ سپری کنید.

نظرهم یادتون نره...

وضعیت یاهو :Yahoo Status

Translate to English ترجمة للغة العربية Deutsch Übersetzung Traduci in lingua italiana Русский перевод

امکانات

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

آمار وبلاگ
  • تعداد بازدید : 603156
  • تعداد نوشته ها : 102

نوشته شده در : جمعه 1390/9/18 :: نويسنده : Ali.v :: بازديد :

ميرزا حبيب متخلص به قاآني فرزند محمدعلي گلشن از شعراي بزرگ دربار فتحعلي شاه و محمد شاه و اوايل سلطنت ناصر الدين شاه بود.
وي در شيراز متولد شد و چون از هفت سالگي يتيم گرديد تحصيلات مقدماتي را در همان شيراز فراگرفت و در اوان جواني عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامه تحصيل بپردازد و ضمناً ميدان تازه اي براي كسب معاش پيدا كند.
قاآني در ادبيات عرب و فارسي مهارت كافي يافت و به حكمت نيز علاقه سرشاري داشت و مي توان گفت شهرت شاعري او لطمه به شهرت او به عنوان يك حكيم دانشمند زده است در حكمت او را همپايه ملاصدرا و حاج ملاهادي سبزواري و در شرعيات مرتضي انصاري شمرده اند. از اين رو فتحعلي شاه او را « مجتهد الشعراء » لقب داد و محمد شاه نيز قاآني را « حسان العجم» مي خواند زيرا در شعر مخصوصاً قيصده سرايي چنان بركلام تسلط داشت كه مايه اعجاب هر خواننده آثار اوست.
قاآني شايد اولين شاعر ايراني است كه بر زبان فرانسه تسلط داشت. همچنين در رياضيات كلام و منطق نيز استادي مسلم به شمار مي رفت ولي افسوس كه براي مضامين اشعارش از آن همه علم و اطلاعات وسيع استفاده كافي ننمود و شعر را وسيله اي ارتزاق و تفنن مي دانست نه هنر.
هنر از لحاظ لفاظي و به كار بردن صنايع شعري و ابتكار در قوافي بي نظير است. قاآني علاوه بر ديوان اشعارش كه در حدود هفده هزار بيت است كتابي بنام پريشان به سبك گلستان درنثر نگاشته كه مضامين آنهم مملو از داستان هاي متهجن و توام با الفاظ ركيك است. وفات قاآني در سال 1271 اتفاق افتاد و در تهران مدفون شد.



استان : فارس

نوشته شده در : جمعه 1390/9/18 :: نويسنده : Ali.v :: بازديد :

مولانا محمدبن خواجه زين الدين علي بن جمال الدين شيرازي ملقب به جمال الدين و متخلص به عرفي از مشاهير و شعراي شيراز است.
به كمال فضل و دانش و لطيفه گويي و حاضر جوابي معروف است و طرزي مخالف مسلك قدما در شعر در پيش گرفته و غالباً در اثر كثرت تشبيهات و استعارات او، اصل مقصود در شعرش مبهم مي ماند. چند بار به هندوستان رفته و در دربار اكبر شاه هندي تقرب يافته است.
به علت اين كه چند بار ابوالفيض و برادرش علامي را كه هر دو از اكابر هند بودند در مقام مناظره محكوم ساخته بود آن دو كينه و عداوت او را سخت به دل گرفتند.
عرفي قصيده رائيه اي پرداخته كه مطلع آن اين است:

نيافتم كه فروشند بخت در بازار
جهان بگشتم و دردا كه هيچ شهر و ديار


اين قصيده شامل يكصد و هشتاد بيت است كه برخي نيز به جوابگويي او برخاسته اند.
از رباعيات او يكي اين است:

زاهد به فريب مرد و زن مشغول است
صوفي به عمارت بدن مشغول است
عاشق به هلاك خويشتن مشغول است
دانا به كرشمه سخن مشغول است


عرفي در سنه 999 در سن سي و شش سالگي درگذشت و جنازه او را از لاهور به نجف اشرف انتقال دادن



استان : فارس

نوشته شده در : جمعه 1390/9/18 :: نويسنده : Ali.v :: بازديد :

پيشينه تاريخي : ( زبان، فرهنگ و آداب و رسوم، قوميتها، آثار تاريخي)

زبان فارسي زبان اصلي مردم اين شهرستان است اما در روستاها و مناطق مختلف شهرستان با گويشهاي محلي مخصوص به خود تكلم مي شود؛ علاوه بر آن زبان عربي در بين طوايف عرب منطقه ريزاب روستاي تل مهتابي و چاه سرخ و محمودآباد و قسمتي از تنگ حنا( شهرك مهدوي) متداول است. زبان تركي نيز در حاجي آباد و بسترم و تم شولي و تنگ حنا و قسمتهايي از بخش مركزي و آباده طشك رايج است.
شهر ني ريز يكي از قديمي ترين و كهن ترين شهرهاي فارس مي باشد به طوري كه سابقه آن به زمان هخامنشيان و ماقبل از آن مي رسد وجود صنعت چاقوسازي كه برگرفته از صنعت نيزه سازي و اسلحه سازي(طبق گفته محققان وجه تسميه ني ريز برگرفته از لغت نيزه به اضافه ريز (نيزه+ ريز) مي باشد، و وجود محله اي به نام سهادخانه يا تيزگرخانه كه كارگاه اسلحه سازي و نيزه سازي در زمان هخامنشيان و ساسانيان مي باشد مؤيد اين مطلب است؛ اين شهرستان جزء اولين شهرهاي استان مي باشد كه پذيراي دين مبين اسلام گرديد و وجود مسجد جامع كبير ني ريز كه در سالهاي نخستين بعد از اسلام بنا گرديده حاكي از دين مداري و گرايش گسترده و عميق مردم به دين و مسائل مربوط به آن است مهمترين آثار تاريخي آن عبارتند از: 1) مسجد حامع كبير ، 2)قلعه Spr ، 3)قلعه سوخك، 4)عمارت آقارضاخاني در قطرويه(ارگ قطرويه) ، 5)سنگ نوشته هاي كوه قاسم آباد تنگ حنا، 6)بركه هاي احمد شاه ، 7) منزل هوشنگ خان فاتح ، 8)منزل محمد جاويد ، 9)قلات خواجه احمد انصاري، 10)آرامگاه ميرزا احمد ني ريزي خطاط و قرآن نويس معروف.
.................................................. .......... ............
مهمترين طوايف و قوميتهاي شهرستان عبارتند از:
1-طايف غني(عرب)
2-طايقه چهارراهي
3-طايقه قرايي
4-طايقه لشني
5-طايقه آربز
6-طايقه شاهسون
7-شكروئيها
8-لاي گردوئيها
9-طايقه مزيدي مرادي

موقعيت جغرافيايي و اقليمي:
الف) جغرافيايي:
اين شهرستان با وسعت 10539 كيلومتر مربع از نظر موقعيت رياضي در نيمه جنوبي كشور بين عرض جغرافيايي ( 45 و 28) 28 درجه و 45 دقيقه تا 29 درجه 55 دقيقه (45 و 29 ) نسبت به خط استوا و از نظر طول جغرافيايي بين نصف النهارهاي (23 و 53) تا ( 8 و 55 ) شرقي نسبت به نصف النهار گرينويچ واقع گرديده است.

از نظر موقعيت نسبي همجواري با استانهاي يزد، كرمان، هرمزگان و پنچ شهرستان استان(بوانات، ارسنجان، شيراز، استهبان، داراب) از مزيتها و توانمنديهاي منحصر به فرد اين شهرستان محسوب مي گردد.

ب) اقليمي:
بر اساس طبقه بندي اقاليم( فائو) اين شهرستان در ناحيه آب و هوايي مشهور به ايراني توراني قرار دارد به طور كلي و به عبارتي ساده تر در ناحيه خشك و نيمه خشك و نيمه استپ واقع شده ميانگين بارندگي براي يك دوره 35 ساله(از سال 1345 الي 1380 ) حدود 200 ميليمتر بوده است.



استان : فارس

نوشته شده در : جمعه 1390/9/18 :: نويسنده : Ali.v :: بازديد :
فارس بزرگترين استان ايران و زيباترين و زرخيزترين آن ها است. شهرت اين استان بر اساس نامش است كه به تمام كشور داده شده و نيز آب و هواي خوب و آثار باستاني و شهرهايش كه در زيبايي شهرت دارند و مردان نامداري كه از آن برخاسته اند. در چند فرسنگي شيراز كه به راستي مي توان آن را بهشت روي زمين دانست ويرانه هاي شگفت انگيز تخت جمشيد قرار دارد.
سفرنامه گاسپاردروويل 1819. م

شيراز در طول ساليان دراز عمر خود مهمانان فراواني را پذيرا شده است و شيرازيان كه در جهان به مهمان نوازي شهره اند هميشه در فراهم آوردن وسايل آسايش مهمانانشان كوشيده اند و از اين رو شايد در بيش از صدها سفرنامه تاريخي مطالب فراواني در مورد شيراز و شيرازيان مي توان يافت كه گزيده اي از اين مطالب را تقديم حضورتان مي كنيم.

شيراز مركز حكومت فارس است. شيراز در گذشته يكي از زيباترين و دلپذيرترين شهرهاي ايران بوده است. ولي امروز چندان چيزي از آن باقي نمانده است از آن جهت شهرت يافته كه زادگاه سعدي و حافظ است و كنار قبور اين دو شاعر كلبه چوبي كوچكي قرار دارد كه در آن مجموعه اي عالي از آثارشان گردآوري شده است. شيراز چندين بار اقامتگاه شاهان بوده از جمله كريم خان زند دربار خود را در آن جا مستقر نموده بود. كريم خان شيراز را به صورت زيبايي در آورده بود و استحكامات خوبي داشت اما آغا محمدخان بيدادگر پس از آن كه شهر را تسخير نمود آن را منهدم ساخت به طوري كه امروز وضع شهر با آنچه شعرا در وصف آن گفته اند قابل شناسايي نمي باشد.
سفر نامه گاسپار دروويل 1819. م

نجيب زاده اي اسپانيولي به نام « دن گارسياد سيلوايه فيگوه را » در سال 1614 . م همزمان با پادشاهي شاه عباس صفوي و به فرمان فيليپ سوم پادشاه اسپانيا به ايران مي آيد و در راه سفر خود به اصفهان به شهر لار وارد مي شود و حاكم لار با چهارصد سوار و با ساز و دهل به استقبال او مي آيند و اما هنگام ورود به شيراز حاكم شهر استقبال با شكوه تري از او مي كند دن گارسيا در سفر نامه خود شيراز را به زيبايي والنسيا و قرطبه تشبيه مي كند و مي گويد باغهاي اطراف آن فوق العاده زيباست و در ادامه سفر خود به سمت اصفهان از تخت جمشيد نيز بازديد مي كند و اين ويرانه ها اعجاب او را بر مي انگيزد و با دقت و علاقه مندي زيادي به وصف جزئيات آنها مي پردازد به عقيده دن گارسيا اين ويرانه هاي با عظمت با شكوهتر از اهرام مصر و زيباتر از معابد يونان است و مي گويد : « در اينجا هنر و عظمت به وحدتي هميشگي رسيده است » و حتي در توصيف اصفهان مي گويد باغات اطراف شهر زيبا بود ولي به پاي باغهاي شيراز نمي رسيد.
ايران از ديد سياحان اروپايي ص 190

نوشته دكتر حسن حوادي

اگر يك پادشاه سزاوار نامي بزرگ باشد كريم خان مي تواند ادعا كند كه اين عنوان را به خود اختصاص داده است اين پادشاه بزرگ پس از آنكه قدرت را به دست گرفت تمام هم و غم خود را به آباداني شيراز معطوف نمود و از طرفي نيز با ابداع و تدوين قوانين تازه در جهت رفاه و بهبود مردم سرزمين ايران اقداماتي به عمل مي آورد. او چند قصر در شيراز و حومه آن احداث كرد. مساجد و بقاع متبركه را تعمير و مرمت كرد و با ايجاد شاهراه ها، شيراز را به ديگر نواحي اطراف مرتبط نمود و كاروانسراهاي مخروبه را دوباره بازسازي كرد او همچنين ترتيبي اتخاذ كرد تا تمام تجار و بازرگانان و مسافرين در قلمرو ايران بتوانند آزادانه فعاليت و رفت و آمد نمايند. كريم خان در قلمرو فرمان روايي خود بزرگوار و آزاد انديش بود و در خلال زمامداريش چندين ساختمان به منظور تاسيسات صنعتي جهت اشتغال به كار بيكاران و محرومين ايجاد نمود او حتي نسبت به كساني كه چند بار به جانش سوء قصد كردند عفو و بخشش نشان داد و با اينكه دوستان و درباريانش به شدت طالب مجازات آنها بودند ولي كريم خان نسبت به آنها نرمي و ملايمت نشان مي داد. او از توسعه و گسترش تجارت و بازرگاني حمايت مي كرد و از اين طريق به افزايش ثروت و رفاه مردم كشورش كمك مي نمود. هرگز ديده نشده بود كه بحثي از كريم خان به ميان آيد و مردم شيراز براي شادي روح او طلب آمرزش و مغفرت ننمايند يا اشكشان جاري نگردد. از زمان مرگ كريم خان تا كنون سه سال مي گذرد ولي مردم هنوز خاطره او را گرامي مي دارند. من اين مطالب را از سرداران سپاه و ديگر افرادي كه باوي حشر و نشر داشتند شنيده ام .
سفرنامه ويليام فرانكلين 1787 . م

سرهارفورد جونز بريج آخرين ملاقات خود را با لفطعلي خان زند كه در سال 1791 . م انجام گرفته اين چنين شرح مي دهد :
افتخار يافتم كه در يك چادر ژنده و محقر همراه با وي روي يك نمد بنشينم. تقوا و عزت نفسش او را در نزد رعايا و زير دستانش عزيز و محترم تر مي ساخت. شجاعت و پايمردي و خويشتن داري كه در هنگام بلا و بدبختي از خود نشان مي داد مضمون تصنيف و ترانه هايي است كه تا زبان فارسي زنده است ممكن است باقي بماند. در دوران عزت و كامكاري، جوانمرد و خوش برخورد بوده ودر ايام مصيبت و بدبختي به اندازه اي بزرگوار و با شكوه بود، كه طبيعت بشري كمتر قادر به تحمل آن خواهد بود. چنين موجود ارزشمندي كه مايه اميد و آرزو و مباهات كشورش بود به وسيله خيانت شخص پستي كه به غلط مورد اعتمادش بود « ابراهيم خان كلانتر » گرفتار شد ... اگر تمام اين ها تقدير و مشيت الهي است ما نمي توانيم در محكمه خداوند دادخواهي نمائيم ولي اجازه داريم آن را به ديده عبرت بنگريم .

شيراز داراي شش دروازه است ولي كوچه هاي شهر به قدري تنگ و باريك است كه هنگامي كه الاغي با محموله اي از چوب عبور مي كند راه عبور سواره را مسدود مي نمايد ولي من هيچگاه اشعار حافظ را فراموش نمي كنم كه مي گويد:
شيراز وآب ركني آن باد خوش نسيم
عيبش مكن كه خال رخ هفت كشور است


مسافريني كه قبل از ويراني و حمله آغا محمدخان از شيراز ديدن كرده اند هيچ كدام از آثار و بناهاي مجلل شيراز سخني نمي گويند هربرت «Herbeert » كه همراه توماس شرلي « Thomas sherley » به شيراز سفر كرده بود مي گويد كه مساحت شيراز در حدود هشت يا نه مايل است و پانزده مسجد درآن وجود دارد كه در يكي از مساجد آن دو مناره بلند به چشم مي خورد. دكتر فرير «Fryer » مي نويسد شيراز داراي چند بازار چه زيبا مي باشد. بازار وكيل با آجر ساخته شده و در نوع خود يكي از بهترين شاهكارهاي زمان خويش به حساب مي آيد. يك گروه محافظ شبانه از بازار حراست مي نمايد و هر كالائي جاي جداگانه اي مخصوص به خود را دارد كه مشتري براي تهيه و خريد آن مي داند به كدام قسمت مراجعه نمايد نماي خارجي مسجد جامع شهر نيز بسيار زيباست و معمولاً مانند سايرعمارات و بناهاي شرقي آياتي با خظ عربي بر روي آن نوشته شده است. شهر شيراز به چندين محله تقسيم مي شود و هر محله به وسيله يك نفر كدخدا اداره مي شود كه حقوقي از اين بابت دريافت نمي نمايد. كدخدا در باره مسايل عمومي با ريش سفيدان و افراد متنفذ محله مشورت مي نمايد و به طور مرتب جريان وقايع روزمره رابه اطلاع حاكم مي رساند. كدخدايان معمولاً مدافع و پشتيبان طبقه ضعيف و كم بضاعت هستند.
سفر نامه ادوارد اسكات وارينگ 1802 . م


اشعار سعدي و حافظ و فردوسي در ايران به طرز خاصي مورد توجه است و كمتر كسي پيدا مي شود كه چندين بيتي از اين شاعران را به خاطر نداشته باشد زبان فارسي بسيار غني وخوش آهنگ است از اين رو براي شعرگفتن بسيار مناسب است. اين نظريه را خاور شناسان در گزارشهاي خود تأييد نموده اند . سرويليام جونز يكي از با ارزش ترين خاور شناسان براي ولتر تأسف مي خورد كه چرا زبان فارسي نمي دانسته است. سعدي يكي ازشاعران پرآوزاه است كه ايراني ها او را سلطان الشعرا لقب داده اند. ايرانيان بسيار ناصحانه سخن مي گويند زيرا اشعارشان سرشار از پند و اندرز است و عباراتي از آنها بصورت امثال و حكم رواج يافته است .
سفر نامه گاسپاردروويل 1819. م


قدمت شيراز اگر چه بدليل متون مختلف تاريخي و مدارك باستان شناسي نيازي به توضيح و تفسير ندارد اما بايد گفت كه نام شيراز ظاهراً در الواح ايلامي مكشوف در تخت جمشيد به صورت shira-si-ish « شيرازي ايش» آمده است و نشان مي دهد كه در عهد هخامنشي اين شهر داير و در آنجا كارگران مشغول كار واحداث بنايي بوده و از خزانه دستمزد دريافت مي كرده اند. تدسكو حدس مي زد كه نام اين شهر از دو كلمه sher « خوب » +raz « هميشه رز = درخت انگور » گرفته شده است. مسلمانان در زمان خلافت عمر بن خطاب، هنگام محاصره اصطخر محل شيراز را اردوگاه خويش قرار داده بودند. در قرن چهارم شيراز يك فرسخ وسعت داشت و داراي بازارهاي تنگ و پر جمعيت بود و هشت دروازه داشت. عضدالدوله ديلمي در اين شهر قصر، بيمارستان و كتابخانه بزرگي بنا كرد. نخستين كسي كه باروي شيراز را ساخت و آن را مستحكم كرد صمصام الدوله پسر عضدالدوله بود. در نيمه قرن هشتم كه آن بارو خراب شد و محمود شاه اينجو آن را مرمت كرد و برج هاي آجري بر آن افزود. شيراز چند مسجد داشت: اول جامع عتيق كه آن را عمرو بن ليث صفاري در نيمه دوم قرن سوم ساخته بود و حمدا... مستوفي در باره آن مي گويد « آن مقام هرگز از ولي خالي نبوده و بين محراب و منبر دعا را اجابت بود ». دوم مسجد نو كه آن را اتابك سعد بن زنگي در نيمه دوم قرن ششم بنا كرده ... ابن بطوطه جهانگرد مراكشي در بازديد از شيراز از پنج نهري كه در شهر مي گذرد تمجيد كرده كه يكي از آنها نهر ركناباد است كه از چشمه اي در پاي كوهي موسوم به قلعه كوچك برمي خاسته و حوالي آن بوستاني دلكش بوده است و قبر سعدي از نيم قرن پيش از ورود ابن بطوطه به شيراز در آغوش آن بوستان جاي داشته است و مردم بسياري به زيارت آن مي شتافتند حوض هاي مرمري زيبايي براي رختشويي در آن واقع بود كه سعدي آنها را ساخته بود. شيراز در كنار رود بزرگي قرار ندارد و چنان كه گفته شده نهرهاي آن به سمت خاور جريان يافته و به در ياچه اي كه در چند فرسخي شيراز است فرو مي روند.
نقل از كتاب سرزمين هاي خلافت شرقي نوشته لسترنج


استان : فارس

نوشته شده در : جمعه 1390/9/18 :: نويسنده : Ali.v :: بازديد :
شهرستان شيراز با مختصات جغرافيايي 52.33 طول شرقي و 29.36 عرض شمالي در ارتفاع بيش از 1500 متر از سطح دريا با وسعتي معادل 10688.8 كيلومتر مربع، تقريباً در مركز استان فارس قرار دارد. در شمال شهرستان شيراز، شهرستان هاي مرودشت و سپيدان واقع اند و در جنوب آن شهرستان هاي فيروزآباد و جهرم قرار گرفته اند. شهرستان هاي ني ريز، استهبان و فسا در شرق شهرستان شيراز و شهرستان كازرون در غرب آن شهرستان قرار دارند.
شهرستان شيراز شامل 6 بخش، 5 شهر و 21 دهستان است و جمعيت آن بالغ بر 1263244 نفر است. بخش هاي شهرستان شيراز عبارتند از : بخش مركزي، بخش زرقان، بخش كربال، بخش كوار و بخش ارژن.
بخش مركزي، شامل شهر قديمي شيراز و حومه آن است. دست خضر، قصر ابونصر، برم دلك، و گويم از مهمترين حومه هاي شيراز هستند. درياچه مهارلو نيز به فاصله كمي از اين شهر قرار گرفته است.
جلگه خرم و باصفاي شيراز به شكل مستطيلي با طول تقريبي 40 كيلومتر و عرض نزديك به 15 كيلومتر است و امتداد آن شرقي-غربي است. شيب اين جلگه، از طرف مغرب به سوي مشرق است و به همين جهت در قسمت غربي آن منابع، چشمه ها و قنات هاي متعددي است كه اين جلگه را سيراب مي سازند. آب هاي زائد و سيلاب هاي كوه هاي اطراف شيراز، در آخرين قسمت شرقي جلگه جمع شده و به صورت درياچه اي در آمده است كه درياچه "مهارلو" يا "نمك" ناميده مي شود. اين درياچه به ابعاد تقريبي 6×10 كيلومتر در 24 كيلومتري مشرق شيراز واقع است و آب آن فوق العاده شور است. در كتاب هاي جغرافيايي قديمي نام اين درياچه را "جنكال" ذكر كرده اند و در كتاب فارسنامه ابن بلخي "ماهلويه" خوانده شده است.
شيراز را كوه هاي نسبتاً بلندي به شكل حصار در بر گرفته كه از نظر جغرافيايي نظامي موقعيت مطلوبي به آن داده است. همچنين از زمان هاي دور، مناظر و دورنماهاي دل انگيز و غارهاي ساكت و سحرانگيز اين كوه ها براي صاحبدلان و عرفا، محلي بسيار مناسب بوده است. كوه هاي پيرامون شيراز عبارتند از:
كوه شمالي: اين كوه از كنار درياچه مهارلو (در مشرق) شروع و به كوه هاي قلات (در مغرب) مي پيوندند. سه شكاف، با نام هاي تنگ سعدي، تنگ الله اكبر و تنگ منصورآباد (تنگ كوشك بيچه) كوه شمالي را به چهار قسمت تقسيم كرده اند. آثار تاريخي متعددي مربوط به قبل و بعد از اسلام در اين كوه وجود دارد. در پشت كوه شمالي و در مقابل تنگ الله اكبر كوهي به نام بمو قرار دارد كه منبع چند چشمه و قنات، از جمله قنات ركن آباد و آب زنگي است.
كوه جنوبي: از نزديك كوه دراك شروع و در حوالي خفر پايان مي يابد.
كوه غربي: در مغرب جلگه شيراز كوه مستسقي (شامل كوه دراك، كوه برفي، با تنگ سرخ و كوه قلات) واقع است. علت نامگذاري اين كوه آن است كه از دور شبيه شخصي است كه به پشت دراز كشيده و شكمش مانند كسي كه به بيماري استسقا مبتلا است، برآمدگي زيادي دارد.
كوه شرقي: اين كوه كه بر درياچه مهارلو مشرف است ارتفاع چنداني ندارد. آب آشاميدني و زراعتي جلگه شيراز از رودهايي مانند كر، شش پير، قره باغ و قنات هايي مثل خيرات، ميري، رضاآباد، نهر اعظم (شامل چشمه جوشك و قنات هاي كريمخاني و ...) قنات ركن آباد، زنگي، چشمه سعدي و چشمه برم دلك و نيز چاه هاي عميق تأمين مي گردد. در ميان شهر شيراز بستر رودخانه اي قرار دارد كه در تابستان ها خشك است، اما در زمستان و اوايل بهار سيلاب جاري از كوه هاي شمال غربي و قلات و دراك را به درياچه مهارلو مي ريزد. نظر به اينكه در طرفين بستر اين رودخانه، به ويژه در قسمت بالا و غربي آن از قديم باغ ها و تاكستان هاي زيادي ايجاد شده، اين رودخانه را "خرم دره" نيز ناميده اند.

شيراز در منطقه معتدله شمالي قرار دارد و آب و هواي آن بري است، ولي به سبب ارتفاع زياد از سطح دريا از نقاط هم عرض خود، مانند كازرون و گناوه بسيار خنك تر است. بارندگي ان در فصول پاييز و زمستان و اوايل بهار است. از قديم جغرافي دانان، فارس را به دو بخش گرمسير و سردسير تقسيم كرده اند. ناحيه ميان اين دو بخش كه شامل شهرستان هاي شيراز، فسا، استهبان و ني ريز است از اعتدال كامل برخوردار است و داراي گياهان و محصولات متنوعي است. مثلاً در شيراز، ضمن اين كه درختان سردسيري مانند سيب و گلابي رشد خوبي دارد، مركبات نيز پرورش مي ياباد. به طور كلي لطافت هواي شيراز چنان است كه بيشتر ايام سال مي توان در هواي آزاد به سر برد.
خاك جلگه شيراز كه از رسوبات كوه هاي اطراف ايجاد شده، بسيار حاصلخيز است و زمين هاي اطراف شهر در تمام مواقع سال، در زير كشت و زرع است و همه گونه محصولات تابستاني و زمستاني چون گندم، جو، حبوبات، برنج، انواع سبزيجات، هندوانه، خربزه، طالبي و علوفه هايي چون شبدر و يونجه در آن به عمل مي آيد. خاك شيراز همچنين براي پرورش بسياري از انواع گل هاي تزييني مستعد است و بستان هاي شيراز به زيبايي نام آورند.
از مهمترين گياهان طبيعي كه در نواحي كوهستاني شهرستان شيراز مي رويند، گون (كه از آن صمغ كتيرا به دست مي آيد). و بادام كوهي (در اصطلاح محلي بخورك) را مي توان نام برد. شيرين بيان كه در اصطلاح محلي "مهك" ناميده مي شود، نيز از جمله گياهان دارويي است كه در دشت هاي شيراز مخصوصاً در اطراف جوي ها، به مقدار زياد يافت مي شود. همچنين علاوه بر انواع و اقسام گل ها و رياحين كه در فصول مختلف در شيراز مي رويند، گياهان طبيعي ديگري مانند شاه تره و گل گاوزبان در اين ناحيه وجود دارند كه در تهيه عرقيات سنتي به كار مي روند و چنانكه مي دانيم عرقيات شيراز از زمان هاي بسيار دور معروف بوده است.
باغ هاي نواحي ييلاقي و سردسير حومه شيراز، داراي انواع درختان سردسيري مانند سيب، گلابي، هلو، بادام، گردو و درختان سايه دار و زينتي، مانند چنار و كاج و سرو و بيد است و در سمت شرق و شمال كه داراي هواي ملايمتري است، مركبات پرورشمي يابد


استان : فارس

نوشته شده در : جمعه 1390/9/18 :: نويسنده : Ali.v :: بازديد :
بلواي تلگرافخانه شيخ الرئيس براي شعاع السلطنه
ملك منصور ميرزا دومين فرزند مظفرالدين شاه در 18 ربيع الثاني 1297 هـ.ق در شهر تبريز به دنيا آمد و در سال 1303در حالي كه هنوز كودك 6 ساله بيش نبود بقول ابراهيم شيباني صاحب كتاب منتخب التواريخ از روي شايستگي!!! لقب «شعاع السلطنه» گرفت و در سن يازده سالگي يعني سال 1314 به حكومت گيلان و توالش منصوب شد و در همين سال روزنامه شرافت كه قسمت اعظم آن به زندگينامه افراد حكومتي اختصاص دارد در شماره 4 خود درباره وي متملقانه مي نويسد كه: « از انواع فضائل و هنرهاي گوناگون بهره و نصيبي وافي دارند خاصه در علوم عربيه و فنون رياضي و طبيعي و از شيمي و فيزيك و فن تاريخ و ساير معلومات عصر جديد از لسان فرانسه و انگليسي و صنعت عكاسي و فنون حربيه و قواعد عسكريه از پياده نظام و توپخانه كه مدت هفت سال تمام در توپخانه مشغول مشق و تعليم بوده اند و كليه آداب فروسيت كه در جمله اين علوم و فنون مقام والايشان اشهر و برتر از وصف و بيان است » هر چند معلوم نيست فردي كه از 11 سالگي تا 17 سالگي خود را با مشق و تعليم توپخانه گذرانده است اين همه علوم و فنون ديگر را چگونه فرا گرفته است .
وي بالاخره در اواخر 1318 در سن 21 سالگي به حكمراني فارس منصوب مي شود و در روز چهار شنبه 27 ذيحجه همان سال در ميان استقبال عده زيادي از طرف دروازه اصفهان وارد شيراز مي شود.
شعاع السلطنه از همان روزهاي اول ورودش سعي مي كند كه كارها را خود بدست بگيرد و اولين حكمش اين بود كه بيگلر بيگي همه روز از صبح بيايد در باغ حكومتي بنشيند و عصر برود چوب و فلك و زنجير خانه هم فقط به خود حكومت منحصر باشد و ديگر كسي حق چوب زدن و حبس كردن نداشته باشد. اين حكم در ظاهر به نفع مردم شهر بود. اما درحقيقت براي اين بود كه همه حكومت و كارهاي شهر در قدرت وي باشد و از نفوذ ديگران كم كند. ورود او با ماه محرم و ايام عزاداري سالار شهيدان مقارن مي گردد و شعاع السلطنه عوام فريبانه در باغ حكومتي روضه خواني و تعزيه به راه مي اندازد و در همين حال بين شعاع السلطنه و محمدرضا خان قوام الملك به سبب مسائل مالي اختلاف در مي گيرد و وي به قوام حكم مي كند كه با خانواده اش به عتبات برود و اختلاف تا آنجا پيش مي رود كه در روز پنجم محرم به بهانه اي سعي در دستگيري قوام مي كنند. قوام نيز كه از قبل پيش بيني چنين موضوعي را كرده بود با گروهي به شاهچراغ رفته بست مي نشيند تفنگچيان وي نيز شاهچراغ، مسجد نو و همه مغازه هاي اطراف را محاصره مي كنند از آن طرف حكومت نيز عده اي سرباز را با توپ و تفنگ به آن محل مي فرستد. اين بلوا و آشوب چند روزي در شهر بر پا بود تا اينكه از تهران تلگرافي براي قوام مي رسد و از او مي خواهند كه بعد از متفرق كردن مردم به طرف تهران حركت كند و وي بناچار چنين مي كند بعد از پايان گرفتن اين جريان، حكومت تا مدتي شبها عبور و مرور مردم را ممنوع مي كند.
شعاع السلطنه باغ ارم را بعنوان ساختمان اندروني و رشك بهشت را بعنوان بيروني انتخاب مي كند و در ميان ارگ كريمخاني نيز شروع به ساختن بنايي مي نمايد و لي اكثر وقت خود را به شكار و تفريح در باغ هاي اطراف شهر و يا در عمارت باغ ارم و رشك بهشت مي گذراند و فقط در هفته چند روزي را براي رسيدگي به كارها به شهر مي آمد اما مردم از همه جهت در سختي و ناراحتي به سر مي بردند و بخصوص از نظر پخت نان كمبود بسياري در شهر وجود داشت اما شعاع السلطنه بجاي اينكه درصدد اصلاح اين وضع بر آيد حكم كرد كه كشاورزان بايد گندم را با قيمت خرواري هفت تومان به حكومت بفروشند در صورتي كه هر خروار گندم تا حمل به شهر براي كشاورزان 10 تومان مخارج داشت حكومت نيز قصد داشت اين گندم ها را خرواري 8 تومان به نانوايان بدهد تا اين ميان سودي عايدش گردد ولي همين حكم كه بازور و اجبار نيز اجرا مي شد باعث شد كمبود بيشتري در شهر بوجود آيد و نانوائي ها در شهر با ازدحام بيش از پيش مردم مواجه شدند و مردم بخاطر كمبود نان در مضيقه افتادند.
مردم و بخصوص زن ها هر جا كه شعاع السلطنه را مي ديدند لب به اعتراض مي گشودند اما وي به جاي تصميم صحيح در رفع اين مشكل فشار را بر نانواها مي افزود بطوري كه يك روز از دروازه اصفهان مي گذشت جمعيت زيادي را در مقابل يك نانوائي ديد در همانجا نانوا را خواست و بخاطر اينكه نان بيشتري نپخته است حكم كرد تا جلو مردم گوش نانوا را بريدند و روزي ديگر حكم كرد كه دست هاي نانوائي را با ميخ به ديوار كوبيدند و نانواي ديگري را كه پيرمردي بود ريش تراشيدند و در بازار گرداندند و علاوه بر اينها به استاد خبازان گفته بود كه همه دكان هاي نانوائي بايد به قدر كافي نان بپزند و الا تو را هم خواهم كشت و آقا كاكا استاد خبازان نيز به خاطر اين كه حكم ظالمانه و نبودن گندم، شبانه به خوردن ترياك اقدام به خودكشي كرد و تعدادي از نانوايان هم از ترس مغازه ها را بستند و در سيد مير محمد بست نشستند.
افراد حكومت به هر ترتيب كه مي توانستند گندم و جوئي را كه مردم كاشته بودند ضبط و در انبارهاي ديواني انبار مي كردند بطوريكه قيمتيك من جو به يك قران رسيد و حتي يك من جو براي خوراك حيوانات در شهر پيدا نمي شد. مدتي بعد حكومت گندم هائي را كه به زور از مردم با قيمت خرواري هفت تومان گرفته بود با قيمت خرواري 14 تومان به فروش رساند و اين باعث بالاتر رفتن قيمت ها شد.
كم كم كه نارضايتي مردم در شهر بالا مي گرفت شعاع السلطنه حكم كرد تا در بعضي جاهاي شهر تاوه هائي را قرار دهند و نان زندي بپزند تا مثلاً مشكل نان حل شود كه اين كار نيز چند روزي بيشتر نپائيد و تاوه ها را جمع كردند. نارضايتي علما و مردم تا آنجا بيشتر شد كه علناً عليه حكومت حرف مي زدند اما حاكمان شهر بجاي حل مشكل به زور از مردم رضايت نامه جمع مي كردند و به تهران مي فرستادند. در اين ميان بين شعاع السلطنه و معتمد السلطنه وزير وي نيز اختلاف افتاد و باعث بهم ريختگي بيشتر كارهاي شهر گرديد. يكي ديگر از عوامل مهمي كه باعث نارضايتي مردم شد اين بود كه شعاع السلطنه املاك مردم را بزور از آنان مي گرفت و حتي دهاتي را كه عده اي در زمان ناصر الدين شاه خريده بودند از آنان پس گرفت. اين وضعيت ادامه داشت تا بالاخره روز دوشنبه 27 ذيقعده مردمي كه بجان آمده بودند تمام دكانها، بازارها و كاروانسراها را بستند و در مسجد نو، ميدان توپخانه و تلگرافخانه جمع شدند و با فريادهاي ياعلي و شعارهاي ما حاكم نمي خواهيم اعتراض خود را علني كردند اين وضعيت تا دو روز بعد ادامه داشت تا اينكه عصر روز بيست و نهم تلگرافي از تهران رسيد كه : حضرت والا شعاع السلطنه به جهت سفر اعليحضرت همايوني « مظفر الدين شاه » به فرنگستان لازم است معجلاً به تهران بياييد و قوام الملك معتمد السلطنه نايب الحكومه باشند تا حاكم معين شود و امر گراني نان و غيره هم همه را قوام الملك درست كند. اما شعاع السلطنه دوباره سعي كرد با ايجاد دو دستگي بين دو گروه از مردم و علما اعتراض آنان را بشكست بكشاند كه اين نيرنگ نيز با هوشياري مردم خنثي شد. در روز جمعه سوم مجدداً تلگرافي محرمانه به شعاع السلطنه رسيد كه « فوراً حركت كنيد ولي اگر يك نفر از مردم دماغش خون بيايد مسؤول دولتي خواهيد بود» با رسيدن اين تلگراف شعاع السلطنه شبانه از شهر بيرون رفت. اما مردم مي گفتند تا زماني كه حاكم جديد از تهران نيايد و به وضع ما رسيدگي نكند از مسجد بيرون نخواهيم رفت. تا اينكه بالاخره عصر روز دوشنبه ششم ذي حجه معتمد السلطنه نماينده اي پيش علما فرستاد كه من سند مي دهم كه تا دوشنبه آينده نان را براي مردم ارزان كنم و علما نيز قبول كرده سندي از او گرفتند كه تا هفته بعد نان تنوري را يك من 4 عباسي و نان سنگك يك من هفت صد دينار و نان تاوه اي يك من ده شاهي به مردم بدهند و با گرفتن اين سند مردم از مسجد بيرون آمدند و متفرق شدند اما آدم هاي شعاع السلطنه تا روزهاي بعد نيز سعي به آشوب كشيدن شهر مي كردند و خود وي نيز بيش از سي هزار تومان نيز بابت ساختمان واقع در ارگ به گچ كوب و آجر پز بدهكار بود كه با رفتنش از شهر هيچ كدام را پرداخت نكرد.
شعاع السلطنه بعد از عزل از حكومت شيراز در سال 1320 هـ.ق مدتي در تهران رئيس ديوانخانه بود و در اين سالها كه دوران اوج گيري نهضت مشروطه نيز بود به خاطر رقابتي كه با محمد علي ميرزا وليعهد داشت خيال پادشاهي را در سر مي پروراند اما بعد از تاجگذاري محمدعلي شاه با خوي خود كامگي كه در همه خاندان قاجار بود هر دو بناي مخالفت با مشروطه را گذاردند و حتي محمد علي شاه سعي كرد با كمك شعاع السلطنه از دكتر اعلم الدوله پزشك مخصوص مظفر الدين شاه نامه اي را بگيرد مبني بر اينكه شاه هنگام نوشتن فرمان مشروطيت از سلامت كافي برخوردار نبوده و فرمان مشروطه ارزشي ندارد اما باخودداري اعلم الدوله، در اين كار نيز ناموفق ماندند و بالاخره شعاع السلطنه در كنار محمدعلي شاه مخلوع بارها سعي كرد به تهران حمله كند و مشروطيت را از بين ببرد كه به گواهي تاريخ در كار خود شكست خوردند


استان : فارس