درباره وبلاگ

سفری مجازی به کل ایران زمین

امروز :

سلام

این وبلاگ به سلامتی افتتاح شد. امیدوارم لحظات خوبی رو دراین وبلاگ سپری کنید.

نظرهم یادتون نره...

وضعیت یاهو :Yahoo Status

Translate to English ترجمة للغة العربية Deutsch Übersetzung Traduci in lingua italiana Русский перевод

امکانات

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

آمار وبلاگ
  • تعداد بازدید : 612855
  • تعداد نوشته ها : 102

نوشته شده در : جمعه 1390/9/18 :: نويسنده : Ali.v :: بازديد :
فارس بزرگترين استان ايران و زيباترين و زرخيزترين آن ها است. شهرت اين استان بر اساس نامش است كه به تمام كشور داده شده و نيز آب و هواي خوب و آثار باستاني و شهرهايش كه در زيبايي شهرت دارند و مردان نامداري كه از آن برخاسته اند. در چند فرسنگي شيراز كه به راستي مي توان آن را بهشت روي زمين دانست ويرانه هاي شگفت انگيز تخت جمشيد قرار دارد.
سفرنامه گاسپاردروويل 1819. م

شيراز در طول ساليان دراز عمر خود مهمانان فراواني را پذيرا شده است و شيرازيان كه در جهان به مهمان نوازي شهره اند هميشه در فراهم آوردن وسايل آسايش مهمانانشان كوشيده اند و از اين رو شايد در بيش از صدها سفرنامه تاريخي مطالب فراواني در مورد شيراز و شيرازيان مي توان يافت كه گزيده اي از اين مطالب را تقديم حضورتان مي كنيم.

شيراز مركز حكومت فارس است. شيراز در گذشته يكي از زيباترين و دلپذيرترين شهرهاي ايران بوده است. ولي امروز چندان چيزي از آن باقي نمانده است از آن جهت شهرت يافته كه زادگاه سعدي و حافظ است و كنار قبور اين دو شاعر كلبه چوبي كوچكي قرار دارد كه در آن مجموعه اي عالي از آثارشان گردآوري شده است. شيراز چندين بار اقامتگاه شاهان بوده از جمله كريم خان زند دربار خود را در آن جا مستقر نموده بود. كريم خان شيراز را به صورت زيبايي در آورده بود و استحكامات خوبي داشت اما آغا محمدخان بيدادگر پس از آن كه شهر را تسخير نمود آن را منهدم ساخت به طوري كه امروز وضع شهر با آنچه شعرا در وصف آن گفته اند قابل شناسايي نمي باشد.
سفر نامه گاسپار دروويل 1819. م

نجيب زاده اي اسپانيولي به نام « دن گارسياد سيلوايه فيگوه را » در سال 1614 . م همزمان با پادشاهي شاه عباس صفوي و به فرمان فيليپ سوم پادشاه اسپانيا به ايران مي آيد و در راه سفر خود به اصفهان به شهر لار وارد مي شود و حاكم لار با چهارصد سوار و با ساز و دهل به استقبال او مي آيند و اما هنگام ورود به شيراز حاكم شهر استقبال با شكوه تري از او مي كند دن گارسيا در سفر نامه خود شيراز را به زيبايي والنسيا و قرطبه تشبيه مي كند و مي گويد باغهاي اطراف آن فوق العاده زيباست و در ادامه سفر خود به سمت اصفهان از تخت جمشيد نيز بازديد مي كند و اين ويرانه ها اعجاب او را بر مي انگيزد و با دقت و علاقه مندي زيادي به وصف جزئيات آنها مي پردازد به عقيده دن گارسيا اين ويرانه هاي با عظمت با شكوهتر از اهرام مصر و زيباتر از معابد يونان است و مي گويد : « در اينجا هنر و عظمت به وحدتي هميشگي رسيده است » و حتي در توصيف اصفهان مي گويد باغات اطراف شهر زيبا بود ولي به پاي باغهاي شيراز نمي رسيد.
ايران از ديد سياحان اروپايي ص 190

نوشته دكتر حسن حوادي

اگر يك پادشاه سزاوار نامي بزرگ باشد كريم خان مي تواند ادعا كند كه اين عنوان را به خود اختصاص داده است اين پادشاه بزرگ پس از آنكه قدرت را به دست گرفت تمام هم و غم خود را به آباداني شيراز معطوف نمود و از طرفي نيز با ابداع و تدوين قوانين تازه در جهت رفاه و بهبود مردم سرزمين ايران اقداماتي به عمل مي آورد. او چند قصر در شيراز و حومه آن احداث كرد. مساجد و بقاع متبركه را تعمير و مرمت كرد و با ايجاد شاهراه ها، شيراز را به ديگر نواحي اطراف مرتبط نمود و كاروانسراهاي مخروبه را دوباره بازسازي كرد او همچنين ترتيبي اتخاذ كرد تا تمام تجار و بازرگانان و مسافرين در قلمرو ايران بتوانند آزادانه فعاليت و رفت و آمد نمايند. كريم خان در قلمرو فرمان روايي خود بزرگوار و آزاد انديش بود و در خلال زمامداريش چندين ساختمان به منظور تاسيسات صنعتي جهت اشتغال به كار بيكاران و محرومين ايجاد نمود او حتي نسبت به كساني كه چند بار به جانش سوء قصد كردند عفو و بخشش نشان داد و با اينكه دوستان و درباريانش به شدت طالب مجازات آنها بودند ولي كريم خان نسبت به آنها نرمي و ملايمت نشان مي داد. او از توسعه و گسترش تجارت و بازرگاني حمايت مي كرد و از اين طريق به افزايش ثروت و رفاه مردم كشورش كمك مي نمود. هرگز ديده نشده بود كه بحثي از كريم خان به ميان آيد و مردم شيراز براي شادي روح او طلب آمرزش و مغفرت ننمايند يا اشكشان جاري نگردد. از زمان مرگ كريم خان تا كنون سه سال مي گذرد ولي مردم هنوز خاطره او را گرامي مي دارند. من اين مطالب را از سرداران سپاه و ديگر افرادي كه باوي حشر و نشر داشتند شنيده ام .
سفرنامه ويليام فرانكلين 1787 . م

سرهارفورد جونز بريج آخرين ملاقات خود را با لفطعلي خان زند كه در سال 1791 . م انجام گرفته اين چنين شرح مي دهد :
افتخار يافتم كه در يك چادر ژنده و محقر همراه با وي روي يك نمد بنشينم. تقوا و عزت نفسش او را در نزد رعايا و زير دستانش عزيز و محترم تر مي ساخت. شجاعت و پايمردي و خويشتن داري كه در هنگام بلا و بدبختي از خود نشان مي داد مضمون تصنيف و ترانه هايي است كه تا زبان فارسي زنده است ممكن است باقي بماند. در دوران عزت و كامكاري، جوانمرد و خوش برخورد بوده ودر ايام مصيبت و بدبختي به اندازه اي بزرگوار و با شكوه بود، كه طبيعت بشري كمتر قادر به تحمل آن خواهد بود. چنين موجود ارزشمندي كه مايه اميد و آرزو و مباهات كشورش بود به وسيله خيانت شخص پستي كه به غلط مورد اعتمادش بود « ابراهيم خان كلانتر » گرفتار شد ... اگر تمام اين ها تقدير و مشيت الهي است ما نمي توانيم در محكمه خداوند دادخواهي نمائيم ولي اجازه داريم آن را به ديده عبرت بنگريم .

شيراز داراي شش دروازه است ولي كوچه هاي شهر به قدري تنگ و باريك است كه هنگامي كه الاغي با محموله اي از چوب عبور مي كند راه عبور سواره را مسدود مي نمايد ولي من هيچگاه اشعار حافظ را فراموش نمي كنم كه مي گويد:
شيراز وآب ركني آن باد خوش نسيم
عيبش مكن كه خال رخ هفت كشور است


مسافريني كه قبل از ويراني و حمله آغا محمدخان از شيراز ديدن كرده اند هيچ كدام از آثار و بناهاي مجلل شيراز سخني نمي گويند هربرت «Herbeert » كه همراه توماس شرلي « Thomas sherley » به شيراز سفر كرده بود مي گويد كه مساحت شيراز در حدود هشت يا نه مايل است و پانزده مسجد درآن وجود دارد كه در يكي از مساجد آن دو مناره بلند به چشم مي خورد. دكتر فرير «Fryer » مي نويسد شيراز داراي چند بازار چه زيبا مي باشد. بازار وكيل با آجر ساخته شده و در نوع خود يكي از بهترين شاهكارهاي زمان خويش به حساب مي آيد. يك گروه محافظ شبانه از بازار حراست مي نمايد و هر كالائي جاي جداگانه اي مخصوص به خود را دارد كه مشتري براي تهيه و خريد آن مي داند به كدام قسمت مراجعه نمايد نماي خارجي مسجد جامع شهر نيز بسيار زيباست و معمولاً مانند سايرعمارات و بناهاي شرقي آياتي با خظ عربي بر روي آن نوشته شده است. شهر شيراز به چندين محله تقسيم مي شود و هر محله به وسيله يك نفر كدخدا اداره مي شود كه حقوقي از اين بابت دريافت نمي نمايد. كدخدا در باره مسايل عمومي با ريش سفيدان و افراد متنفذ محله مشورت مي نمايد و به طور مرتب جريان وقايع روزمره رابه اطلاع حاكم مي رساند. كدخدايان معمولاً مدافع و پشتيبان طبقه ضعيف و كم بضاعت هستند.
سفر نامه ادوارد اسكات وارينگ 1802 . م


اشعار سعدي و حافظ و فردوسي در ايران به طرز خاصي مورد توجه است و كمتر كسي پيدا مي شود كه چندين بيتي از اين شاعران را به خاطر نداشته باشد زبان فارسي بسيار غني وخوش آهنگ است از اين رو براي شعرگفتن بسيار مناسب است. اين نظريه را خاور شناسان در گزارشهاي خود تأييد نموده اند . سرويليام جونز يكي از با ارزش ترين خاور شناسان براي ولتر تأسف مي خورد كه چرا زبان فارسي نمي دانسته است. سعدي يكي ازشاعران پرآوزاه است كه ايراني ها او را سلطان الشعرا لقب داده اند. ايرانيان بسيار ناصحانه سخن مي گويند زيرا اشعارشان سرشار از پند و اندرز است و عباراتي از آنها بصورت امثال و حكم رواج يافته است .
سفر نامه گاسپاردروويل 1819. م


قدمت شيراز اگر چه بدليل متون مختلف تاريخي و مدارك باستان شناسي نيازي به توضيح و تفسير ندارد اما بايد گفت كه نام شيراز ظاهراً در الواح ايلامي مكشوف در تخت جمشيد به صورت shira-si-ish « شيرازي ايش» آمده است و نشان مي دهد كه در عهد هخامنشي اين شهر داير و در آنجا كارگران مشغول كار واحداث بنايي بوده و از خزانه دستمزد دريافت مي كرده اند. تدسكو حدس مي زد كه نام اين شهر از دو كلمه sher « خوب » +raz « هميشه رز = درخت انگور » گرفته شده است. مسلمانان در زمان خلافت عمر بن خطاب، هنگام محاصره اصطخر محل شيراز را اردوگاه خويش قرار داده بودند. در قرن چهارم شيراز يك فرسخ وسعت داشت و داراي بازارهاي تنگ و پر جمعيت بود و هشت دروازه داشت. عضدالدوله ديلمي در اين شهر قصر، بيمارستان و كتابخانه بزرگي بنا كرد. نخستين كسي كه باروي شيراز را ساخت و آن را مستحكم كرد صمصام الدوله پسر عضدالدوله بود. در نيمه قرن هشتم كه آن بارو خراب شد و محمود شاه اينجو آن را مرمت كرد و برج هاي آجري بر آن افزود. شيراز چند مسجد داشت: اول جامع عتيق كه آن را عمرو بن ليث صفاري در نيمه دوم قرن سوم ساخته بود و حمدا... مستوفي در باره آن مي گويد « آن مقام هرگز از ولي خالي نبوده و بين محراب و منبر دعا را اجابت بود ». دوم مسجد نو كه آن را اتابك سعد بن زنگي در نيمه دوم قرن ششم بنا كرده ... ابن بطوطه جهانگرد مراكشي در بازديد از شيراز از پنج نهري كه در شهر مي گذرد تمجيد كرده كه يكي از آنها نهر ركناباد است كه از چشمه اي در پاي كوهي موسوم به قلعه كوچك برمي خاسته و حوالي آن بوستاني دلكش بوده است و قبر سعدي از نيم قرن پيش از ورود ابن بطوطه به شيراز در آغوش آن بوستان جاي داشته است و مردم بسياري به زيارت آن مي شتافتند حوض هاي مرمري زيبايي براي رختشويي در آن واقع بود كه سعدي آنها را ساخته بود. شيراز در كنار رود بزرگي قرار ندارد و چنان كه گفته شده نهرهاي آن به سمت خاور جريان يافته و به در ياچه اي كه در چند فرسخي شيراز است فرو مي روند.
نقل از كتاب سرزمين هاي خلافت شرقي نوشته لسترنج


استان : فارس

نوشته شده در : جمعه 1390/9/18 :: نويسنده : Ali.v :: بازديد :
شهرستان شيراز با مختصات جغرافيايي 52.33 طول شرقي و 29.36 عرض شمالي در ارتفاع بيش از 1500 متر از سطح دريا با وسعتي معادل 10688.8 كيلومتر مربع، تقريباً در مركز استان فارس قرار دارد. در شمال شهرستان شيراز، شهرستان هاي مرودشت و سپيدان واقع اند و در جنوب آن شهرستان هاي فيروزآباد و جهرم قرار گرفته اند. شهرستان هاي ني ريز، استهبان و فسا در شرق شهرستان شيراز و شهرستان كازرون در غرب آن شهرستان قرار دارند.
شهرستان شيراز شامل 6 بخش، 5 شهر و 21 دهستان است و جمعيت آن بالغ بر 1263244 نفر است. بخش هاي شهرستان شيراز عبارتند از : بخش مركزي، بخش زرقان، بخش كربال، بخش كوار و بخش ارژن.
بخش مركزي، شامل شهر قديمي شيراز و حومه آن است. دست خضر، قصر ابونصر، برم دلك، و گويم از مهمترين حومه هاي شيراز هستند. درياچه مهارلو نيز به فاصله كمي از اين شهر قرار گرفته است.
جلگه خرم و باصفاي شيراز به شكل مستطيلي با طول تقريبي 40 كيلومتر و عرض نزديك به 15 كيلومتر است و امتداد آن شرقي-غربي است. شيب اين جلگه، از طرف مغرب به سوي مشرق است و به همين جهت در قسمت غربي آن منابع، چشمه ها و قنات هاي متعددي است كه اين جلگه را سيراب مي سازند. آب هاي زائد و سيلاب هاي كوه هاي اطراف شيراز، در آخرين قسمت شرقي جلگه جمع شده و به صورت درياچه اي در آمده است كه درياچه "مهارلو" يا "نمك" ناميده مي شود. اين درياچه به ابعاد تقريبي 6×10 كيلومتر در 24 كيلومتري مشرق شيراز واقع است و آب آن فوق العاده شور است. در كتاب هاي جغرافيايي قديمي نام اين درياچه را "جنكال" ذكر كرده اند و در كتاب فارسنامه ابن بلخي "ماهلويه" خوانده شده است.
شيراز را كوه هاي نسبتاً بلندي به شكل حصار در بر گرفته كه از نظر جغرافيايي نظامي موقعيت مطلوبي به آن داده است. همچنين از زمان هاي دور، مناظر و دورنماهاي دل انگيز و غارهاي ساكت و سحرانگيز اين كوه ها براي صاحبدلان و عرفا، محلي بسيار مناسب بوده است. كوه هاي پيرامون شيراز عبارتند از:
كوه شمالي: اين كوه از كنار درياچه مهارلو (در مشرق) شروع و به كوه هاي قلات (در مغرب) مي پيوندند. سه شكاف، با نام هاي تنگ سعدي، تنگ الله اكبر و تنگ منصورآباد (تنگ كوشك بيچه) كوه شمالي را به چهار قسمت تقسيم كرده اند. آثار تاريخي متعددي مربوط به قبل و بعد از اسلام در اين كوه وجود دارد. در پشت كوه شمالي و در مقابل تنگ الله اكبر كوهي به نام بمو قرار دارد كه منبع چند چشمه و قنات، از جمله قنات ركن آباد و آب زنگي است.
كوه جنوبي: از نزديك كوه دراك شروع و در حوالي خفر پايان مي يابد.
كوه غربي: در مغرب جلگه شيراز كوه مستسقي (شامل كوه دراك، كوه برفي، با تنگ سرخ و كوه قلات) واقع است. علت نامگذاري اين كوه آن است كه از دور شبيه شخصي است كه به پشت دراز كشيده و شكمش مانند كسي كه به بيماري استسقا مبتلا است، برآمدگي زيادي دارد.
كوه شرقي: اين كوه كه بر درياچه مهارلو مشرف است ارتفاع چنداني ندارد. آب آشاميدني و زراعتي جلگه شيراز از رودهايي مانند كر، شش پير، قره باغ و قنات هايي مثل خيرات، ميري، رضاآباد، نهر اعظم (شامل چشمه جوشك و قنات هاي كريمخاني و ...) قنات ركن آباد، زنگي، چشمه سعدي و چشمه برم دلك و نيز چاه هاي عميق تأمين مي گردد. در ميان شهر شيراز بستر رودخانه اي قرار دارد كه در تابستان ها خشك است، اما در زمستان و اوايل بهار سيلاب جاري از كوه هاي شمال غربي و قلات و دراك را به درياچه مهارلو مي ريزد. نظر به اينكه در طرفين بستر اين رودخانه، به ويژه در قسمت بالا و غربي آن از قديم باغ ها و تاكستان هاي زيادي ايجاد شده، اين رودخانه را "خرم دره" نيز ناميده اند.

شيراز در منطقه معتدله شمالي قرار دارد و آب و هواي آن بري است، ولي به سبب ارتفاع زياد از سطح دريا از نقاط هم عرض خود، مانند كازرون و گناوه بسيار خنك تر است. بارندگي ان در فصول پاييز و زمستان و اوايل بهار است. از قديم جغرافي دانان، فارس را به دو بخش گرمسير و سردسير تقسيم كرده اند. ناحيه ميان اين دو بخش كه شامل شهرستان هاي شيراز، فسا، استهبان و ني ريز است از اعتدال كامل برخوردار است و داراي گياهان و محصولات متنوعي است. مثلاً در شيراز، ضمن اين كه درختان سردسيري مانند سيب و گلابي رشد خوبي دارد، مركبات نيز پرورش مي ياباد. به طور كلي لطافت هواي شيراز چنان است كه بيشتر ايام سال مي توان در هواي آزاد به سر برد.
خاك جلگه شيراز كه از رسوبات كوه هاي اطراف ايجاد شده، بسيار حاصلخيز است و زمين هاي اطراف شهر در تمام مواقع سال، در زير كشت و زرع است و همه گونه محصولات تابستاني و زمستاني چون گندم، جو، حبوبات، برنج، انواع سبزيجات، هندوانه، خربزه، طالبي و علوفه هايي چون شبدر و يونجه در آن به عمل مي آيد. خاك شيراز همچنين براي پرورش بسياري از انواع گل هاي تزييني مستعد است و بستان هاي شيراز به زيبايي نام آورند.
از مهمترين گياهان طبيعي كه در نواحي كوهستاني شهرستان شيراز مي رويند، گون (كه از آن صمغ كتيرا به دست مي آيد). و بادام كوهي (در اصطلاح محلي بخورك) را مي توان نام برد. شيرين بيان كه در اصطلاح محلي "مهك" ناميده مي شود، نيز از جمله گياهان دارويي است كه در دشت هاي شيراز مخصوصاً در اطراف جوي ها، به مقدار زياد يافت مي شود. همچنين علاوه بر انواع و اقسام گل ها و رياحين كه در فصول مختلف در شيراز مي رويند، گياهان طبيعي ديگري مانند شاه تره و گل گاوزبان در اين ناحيه وجود دارند كه در تهيه عرقيات سنتي به كار مي روند و چنانكه مي دانيم عرقيات شيراز از زمان هاي بسيار دور معروف بوده است.
باغ هاي نواحي ييلاقي و سردسير حومه شيراز، داراي انواع درختان سردسيري مانند سيب، گلابي، هلو، بادام، گردو و درختان سايه دار و زينتي، مانند چنار و كاج و سرو و بيد است و در سمت شرق و شمال كه داراي هواي ملايمتري است، مركبات پرورشمي يابد


استان : فارس

نوشته شده در : جمعه 1390/9/18 :: نويسنده : Ali.v :: بازديد :
بلواي تلگرافخانه شيخ الرئيس براي شعاع السلطنه
ملك منصور ميرزا دومين فرزند مظفرالدين شاه در 18 ربيع الثاني 1297 هـ.ق در شهر تبريز به دنيا آمد و در سال 1303در حالي كه هنوز كودك 6 ساله بيش نبود بقول ابراهيم شيباني صاحب كتاب منتخب التواريخ از روي شايستگي!!! لقب «شعاع السلطنه» گرفت و در سن يازده سالگي يعني سال 1314 به حكومت گيلان و توالش منصوب شد و در همين سال روزنامه شرافت كه قسمت اعظم آن به زندگينامه افراد حكومتي اختصاص دارد در شماره 4 خود درباره وي متملقانه مي نويسد كه: « از انواع فضائل و هنرهاي گوناگون بهره و نصيبي وافي دارند خاصه در علوم عربيه و فنون رياضي و طبيعي و از شيمي و فيزيك و فن تاريخ و ساير معلومات عصر جديد از لسان فرانسه و انگليسي و صنعت عكاسي و فنون حربيه و قواعد عسكريه از پياده نظام و توپخانه كه مدت هفت سال تمام در توپخانه مشغول مشق و تعليم بوده اند و كليه آداب فروسيت كه در جمله اين علوم و فنون مقام والايشان اشهر و برتر از وصف و بيان است » هر چند معلوم نيست فردي كه از 11 سالگي تا 17 سالگي خود را با مشق و تعليم توپخانه گذرانده است اين همه علوم و فنون ديگر را چگونه فرا گرفته است .
وي بالاخره در اواخر 1318 در سن 21 سالگي به حكمراني فارس منصوب مي شود و در روز چهار شنبه 27 ذيحجه همان سال در ميان استقبال عده زيادي از طرف دروازه اصفهان وارد شيراز مي شود.
شعاع السلطنه از همان روزهاي اول ورودش سعي مي كند كه كارها را خود بدست بگيرد و اولين حكمش اين بود كه بيگلر بيگي همه روز از صبح بيايد در باغ حكومتي بنشيند و عصر برود چوب و فلك و زنجير خانه هم فقط به خود حكومت منحصر باشد و ديگر كسي حق چوب زدن و حبس كردن نداشته باشد. اين حكم در ظاهر به نفع مردم شهر بود. اما درحقيقت براي اين بود كه همه حكومت و كارهاي شهر در قدرت وي باشد و از نفوذ ديگران كم كند. ورود او با ماه محرم و ايام عزاداري سالار شهيدان مقارن مي گردد و شعاع السلطنه عوام فريبانه در باغ حكومتي روضه خواني و تعزيه به راه مي اندازد و در همين حال بين شعاع السلطنه و محمدرضا خان قوام الملك به سبب مسائل مالي اختلاف در مي گيرد و وي به قوام حكم مي كند كه با خانواده اش به عتبات برود و اختلاف تا آنجا پيش مي رود كه در روز پنجم محرم به بهانه اي سعي در دستگيري قوام مي كنند. قوام نيز كه از قبل پيش بيني چنين موضوعي را كرده بود با گروهي به شاهچراغ رفته بست مي نشيند تفنگچيان وي نيز شاهچراغ، مسجد نو و همه مغازه هاي اطراف را محاصره مي كنند از آن طرف حكومت نيز عده اي سرباز را با توپ و تفنگ به آن محل مي فرستد. اين بلوا و آشوب چند روزي در شهر بر پا بود تا اينكه از تهران تلگرافي براي قوام مي رسد و از او مي خواهند كه بعد از متفرق كردن مردم به طرف تهران حركت كند و وي بناچار چنين مي كند بعد از پايان گرفتن اين جريان، حكومت تا مدتي شبها عبور و مرور مردم را ممنوع مي كند.
شعاع السلطنه باغ ارم را بعنوان ساختمان اندروني و رشك بهشت را بعنوان بيروني انتخاب مي كند و در ميان ارگ كريمخاني نيز شروع به ساختن بنايي مي نمايد و لي اكثر وقت خود را به شكار و تفريح در باغ هاي اطراف شهر و يا در عمارت باغ ارم و رشك بهشت مي گذراند و فقط در هفته چند روزي را براي رسيدگي به كارها به شهر مي آمد اما مردم از همه جهت در سختي و ناراحتي به سر مي بردند و بخصوص از نظر پخت نان كمبود بسياري در شهر وجود داشت اما شعاع السلطنه بجاي اينكه درصدد اصلاح اين وضع بر آيد حكم كرد كه كشاورزان بايد گندم را با قيمت خرواري هفت تومان به حكومت بفروشند در صورتي كه هر خروار گندم تا حمل به شهر براي كشاورزان 10 تومان مخارج داشت حكومت نيز قصد داشت اين گندم ها را خرواري 8 تومان به نانوايان بدهد تا اين ميان سودي عايدش گردد ولي همين حكم كه بازور و اجبار نيز اجرا مي شد باعث شد كمبود بيشتري در شهر بوجود آيد و نانوائي ها در شهر با ازدحام بيش از پيش مردم مواجه شدند و مردم بخاطر كمبود نان در مضيقه افتادند.
مردم و بخصوص زن ها هر جا كه شعاع السلطنه را مي ديدند لب به اعتراض مي گشودند اما وي به جاي تصميم صحيح در رفع اين مشكل فشار را بر نانواها مي افزود بطوري كه يك روز از دروازه اصفهان مي گذشت جمعيت زيادي را در مقابل يك نانوائي ديد در همانجا نانوا را خواست و بخاطر اينكه نان بيشتري نپخته است حكم كرد تا جلو مردم گوش نانوا را بريدند و روزي ديگر حكم كرد كه دست هاي نانوائي را با ميخ به ديوار كوبيدند و نانواي ديگري را كه پيرمردي بود ريش تراشيدند و در بازار گرداندند و علاوه بر اينها به استاد خبازان گفته بود كه همه دكان هاي نانوائي بايد به قدر كافي نان بپزند و الا تو را هم خواهم كشت و آقا كاكا استاد خبازان نيز به خاطر اين كه حكم ظالمانه و نبودن گندم، شبانه به خوردن ترياك اقدام به خودكشي كرد و تعدادي از نانوايان هم از ترس مغازه ها را بستند و در سيد مير محمد بست نشستند.
افراد حكومت به هر ترتيب كه مي توانستند گندم و جوئي را كه مردم كاشته بودند ضبط و در انبارهاي ديواني انبار مي كردند بطوريكه قيمتيك من جو به يك قران رسيد و حتي يك من جو براي خوراك حيوانات در شهر پيدا نمي شد. مدتي بعد حكومت گندم هائي را كه به زور از مردم با قيمت خرواري هفت تومان گرفته بود با قيمت خرواري 14 تومان به فروش رساند و اين باعث بالاتر رفتن قيمت ها شد.
كم كم كه نارضايتي مردم در شهر بالا مي گرفت شعاع السلطنه حكم كرد تا در بعضي جاهاي شهر تاوه هائي را قرار دهند و نان زندي بپزند تا مثلاً مشكل نان حل شود كه اين كار نيز چند روزي بيشتر نپائيد و تاوه ها را جمع كردند. نارضايتي علما و مردم تا آنجا بيشتر شد كه علناً عليه حكومت حرف مي زدند اما حاكمان شهر بجاي حل مشكل به زور از مردم رضايت نامه جمع مي كردند و به تهران مي فرستادند. در اين ميان بين شعاع السلطنه و معتمد السلطنه وزير وي نيز اختلاف افتاد و باعث بهم ريختگي بيشتر كارهاي شهر گرديد. يكي ديگر از عوامل مهمي كه باعث نارضايتي مردم شد اين بود كه شعاع السلطنه املاك مردم را بزور از آنان مي گرفت و حتي دهاتي را كه عده اي در زمان ناصر الدين شاه خريده بودند از آنان پس گرفت. اين وضعيت ادامه داشت تا بالاخره روز دوشنبه 27 ذيقعده مردمي كه بجان آمده بودند تمام دكانها، بازارها و كاروانسراها را بستند و در مسجد نو، ميدان توپخانه و تلگرافخانه جمع شدند و با فريادهاي ياعلي و شعارهاي ما حاكم نمي خواهيم اعتراض خود را علني كردند اين وضعيت تا دو روز بعد ادامه داشت تا اينكه عصر روز بيست و نهم تلگرافي از تهران رسيد كه : حضرت والا شعاع السلطنه به جهت سفر اعليحضرت همايوني « مظفر الدين شاه » به فرنگستان لازم است معجلاً به تهران بياييد و قوام الملك معتمد السلطنه نايب الحكومه باشند تا حاكم معين شود و امر گراني نان و غيره هم همه را قوام الملك درست كند. اما شعاع السلطنه دوباره سعي كرد با ايجاد دو دستگي بين دو گروه از مردم و علما اعتراض آنان را بشكست بكشاند كه اين نيرنگ نيز با هوشياري مردم خنثي شد. در روز جمعه سوم مجدداً تلگرافي محرمانه به شعاع السلطنه رسيد كه « فوراً حركت كنيد ولي اگر يك نفر از مردم دماغش خون بيايد مسؤول دولتي خواهيد بود» با رسيدن اين تلگراف شعاع السلطنه شبانه از شهر بيرون رفت. اما مردم مي گفتند تا زماني كه حاكم جديد از تهران نيايد و به وضع ما رسيدگي نكند از مسجد بيرون نخواهيم رفت. تا اينكه بالاخره عصر روز دوشنبه ششم ذي حجه معتمد السلطنه نماينده اي پيش علما فرستاد كه من سند مي دهم كه تا دوشنبه آينده نان را براي مردم ارزان كنم و علما نيز قبول كرده سندي از او گرفتند كه تا هفته بعد نان تنوري را يك من 4 عباسي و نان سنگك يك من هفت صد دينار و نان تاوه اي يك من ده شاهي به مردم بدهند و با گرفتن اين سند مردم از مسجد بيرون آمدند و متفرق شدند اما آدم هاي شعاع السلطنه تا روزهاي بعد نيز سعي به آشوب كشيدن شهر مي كردند و خود وي نيز بيش از سي هزار تومان نيز بابت ساختمان واقع در ارگ به گچ كوب و آجر پز بدهكار بود كه با رفتنش از شهر هيچ كدام را پرداخت نكرد.
شعاع السلطنه بعد از عزل از حكومت شيراز در سال 1320 هـ.ق مدتي در تهران رئيس ديوانخانه بود و در اين سالها كه دوران اوج گيري نهضت مشروطه نيز بود به خاطر رقابتي كه با محمد علي ميرزا وليعهد داشت خيال پادشاهي را در سر مي پروراند اما بعد از تاجگذاري محمدعلي شاه با خوي خود كامگي كه در همه خاندان قاجار بود هر دو بناي مخالفت با مشروطه را گذاردند و حتي محمد علي شاه سعي كرد با كمك شعاع السلطنه از دكتر اعلم الدوله پزشك مخصوص مظفر الدين شاه نامه اي را بگيرد مبني بر اينكه شاه هنگام نوشتن فرمان مشروطيت از سلامت كافي برخوردار نبوده و فرمان مشروطه ارزشي ندارد اما باخودداري اعلم الدوله، در اين كار نيز ناموفق ماندند و بالاخره شعاع السلطنه در كنار محمدعلي شاه مخلوع بارها سعي كرد به تهران حمله كند و مشروطيت را از بين ببرد كه به گواهي تاريخ در كار خود شكست خوردند


استان : فارس

نوشته شده در : جمعه 1390/9/18 :: نويسنده : Ali.v :: بازديد :
شيراز اين شهر باستاني در طي گذشت ايام به القاب گوناگوني شهرت داشته و از آن جمله دارالملك، دارالعلم، ملك سليمان و ... اما شايد مشهورترين و قديمي ترين لقب شيراز همان ملك سليمان است و بدين خاطر بر بسياري از بناهاي قديمي شهر همچون عمارات باغ نظر، سردربازار مشير، نارنجستان قوام و .... تصويرهايي از حضرت سليمان نقش شده است كه معمولاً وي را بر تختي نشسته و در وسط مجلس نشان مي دهد و عده اي از وزرا و تعدادي از ديوها گوش به فرمان او در اطرفش ايستاده اند و تعدادي از حيوانات وحشي و اهلي نيز در بين گلها و درختان و بدور حضرت سليمان ترسيم شده اند.
اما چرا شيراز به تختگاه سليمان مشهور شده است ؟
حضرت سليمان پسر داوود از پيامبران بني اسرائيل بوده و بر طبق روايات مذهبي 700 سال عمر كرده است. سليمان بواسطه انگشتري كه در دست داشته و اسم اعظم بر آن نقش شده بود و بر جن و انس فرمان مي رانده، باد به فرمانش بوده و تخت سلطنتش را جابجا مي كرده و جن و پري كارهاي ساختمانيش را انجام مي داده اند چنانكه قرآن در سوره سبا آيه 12 چنين مي فرمايد :« وَ مِنَ الجِنِ مَنْ يَعَملَ بَيْنَ يَدَيْه بِاذن رَبه » يعني : و از جن يك گروه آن بودند كه پيش سليمان كار مي كردند.
و درباره ساختمانهايي كه سليمان ساخته است و در قصص الانبياء نيشابوري آمده است كه :
ديوان را در كارها افكندند و آدميان و باد را تا عمارتها كردند ... و چنين گويند ميداني بساخت دوازده فرسنگ .... و تختي فرمود از سيم چهار فرسنگ و كرسي فرمود از زر سرخ و بر آن تخت نهاد و در مجمل التواريخ و القصص در وصف شهر اسكندريه آمده است كه : « همان جا قصر سليمان (ع) بوده است كه ديوان از سنگ املس ساخته اند و چون در آن نگاه كنند صورت ابر و سبزي دريا پيدا شود و بر سان آئينه و بر آن نقطه ها ست رنگ رنگ و كس نداند كه آن چه سنگ است و هر ستوني چندان است كه مردي دست پيرامون آن در نتواند آورد » با توجه به اين توضيحات مردم ايران در ابتداي آشنايي با اسلام و از آنجا كه با تاريخ گذشته شهر خود نيز آشنايي نداشتند و با مقايسه روايات مذهبي و قصه هاي اساطيري جمشيد را با سليمان يكي مي پنداشتند و ساختمانهاي عظيم بجا مانده از هخامنشيان را قصر سليمان يا مسجد سليمان مي دانسته اند چرا كه شباهت روايات مذهبي با آنچه از هخامنشيان باقي مانده است نيز به واقع زياد است مثلاً سنگهاي تخت جمشيد سنگهاي بزرگ و صيقلي است و تالار آئينه و يا كاخ تچر در تخت جمشيد بعد از 2500 سال هنوز هم كف پنجره هاي آن چنان صيقلي است كه تصوير آنان را منعكس مي كند. ستونهاي كاخ آنچنان عظيم است كه مردي نمي تواند بدور آن دست بياورد و سنگهاي بكار رفته در مقبره كورش چنان عظيم است كه به ذهن مردم آن روزگار حتماً به دست ديوان بر هم گذاشته شده بود و حيوانات افسانه اي حك شده بر درگاههاي تخت جمشيد بنظر مردم آن زمان جز نقش ديو و پري چيز ديگري نيست چنانكه ابن موقل در قرن چهارم هجري در حين بازديد از شهر استخر از بناي بزرگي بنام مسجد سليمان نام مي برد. كه همان مقبره كورش است و آنگاه مي گويد در اخبار آمده است كه سليمان بن داوود (ع) از طبريه بدانجا دريك روز صبح تا شام مي رفت و آنگاه به عقيده عوام در مورد يكي بودن سليمان و جمشيد اشاره مي كند كه گروهي از عوام ايران كه به تحقيق مطلب نمي پردازند چنين مي پندارند هم كه پيش از ضحاك بوده همان سليمان است و اين عقيده مردم از آن روزگار تا زماني كه كشفيات باستان شناسي حقيقت را روشن نموده همچنان پا بر جا بود و به همين علت طي سالها فارس و به طبع آن شيراز با تختگاه سليمان و يا ملك سليمان مترداف بوده است و اين مطلب را از خلال نوشته هاي مختلف به خوبي مي توان ديد مثلاً صاحب تاريخ و صاف در رثاي آبش خاتون او را وارث ملك سليمان خوانده و گفته است.
وارث ملك سليمان رفت در خاك اي دريغ كو سليمان تا بدان بلقيس خوش بگريستي

سعدي شيرازي نيز اين اقليم را تختگاه سليمان مي داند و مي فرمايد :

نه لايق ظلماتست بالله اين اقليم
كه تختگاه سليمان بدست و حضرت راز


و هم او اتابكان فارس را وارث ملك سليمان مي ناميده و اصولاً يكي از القاب رسمي سلغريان نيز همين بوده است نيز در ديباچه گلستان چنين مي گويد :
« سلطان البر و البحر وارث ملك سليمان مظفر الدين ابي بكر بن سعد زنگي »
حافظ نيز در ديوانش به اين لقب اشاره مي كند :
دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت
رخت بر بندم و تا ملك سليمان بروم
بعد از كيان به ملك سليمان نداند كس
اين سزا و اين خزانه و اين لشكر گردان
نقش خوارزم و خيال لب جيحون مي بست
با هزاران گله از ملك سليمان مي رفت


ابن زركوب صاحب شيراز نامه نيز در ذكرنزول جلال الدين مسعود و هزيمت ملك اشرف از شيراز نوشته است :

سپاس و شكر خدا را كه مهر فرخ بخت
خديمو مملكت آراشه غريب نواز
به سال هفتصد و چهل و با سه در تجمل و ناز
به تختگاه سليمان رسيد ديگر باز


و در جاي ديگر مي گويد كه ملوك عجم و شهرياران ايران زمين هر سال يك نوبت در اين نقطه زمين آمدندي و گفتندي كه صومعه سليمان در اين زمين بوده است كه اين مطلب به احتمال زياد اشاره به برگزاري مراسم نوروز در تخت جمشيد و جمع شدن بزرگان ايران و جهان در اين نقطه دارد و هم او در وصف شيراز مي سرايد :

در او يادگار بسي پادشا است
برود خمه هاي بي پارسا است
كلاه جهانگير و اقنوم داد
سرير سليمان و تخت قباد


همچنين در بعضي كتب نقل شده است كه در حدود قرن هفتم هجري عده اي از عرفا و زهاد از بغداد به طرف شيراز حركت كرده اند تا مسجد سليمان را زيارت كنند و براي زيارت آن ثوابهاي فراواني قائل مي شده اند.


استان : فارس

نوشته شده در : جمعه 1390/9/18 :: نويسنده : Ali.v :: بازديد :
شيراز، نامي خيال انگيز
در افسانه ها آمده است كه شيراز فرزند تهمورس (از پادشاهان سلسله پيشداديان) شهر شيراز را تأسيس كرد و نام خود را بدان بخشيد. به روايتي ديگر، نام اين ديار، "شهرراز" بوده كه به اختصار شهر از و شيراز خوانده شده است.
در حالي كه بر اساس تحقيقات "تدسكو" شيراز به معناي مركز انگور خوب است، "ابن حوقل"، جغرافي دان مسلمان قرن چهارم هجري، علت نامگذاري شيراز شباهت اين سرزمين به اندرون شير مي داند، چرا كه به قول او عموما" خواربار نواحي ديگر بدانجا حمل مي شد و از آنجا چيزي به جايي نمي بردند. و بالاخره بنا به نوشته كتاب "صورالاقاليم"، از جهت وجود دام هاي بسيار در دشت شيراز، آنجا را "شيرساز" ناميده اند.
باري، بيش از هر چيز نام زيبا و سحرانگيز شيراز كه واژه اي فارسي است، بهترين گواه بر اين باور است كه برخلاف پندار پاره اي از جغرافي دانان مسلمان، تأسيس اين شهر به قرن ها قبل از ورود اسلام به ايران باز مي گردد، شيراز، هم اكنون نيز در محل تقاطع مهمترين راه هاي ارتباطي شمال به جنوب و شرق به غرب كشور است و اين موقعيت در ادوار قبل از اسلام شاخص تر بوده، چرا كه در عهد هخامنشيان، شيراز بر سر راه شوش (پايتخت هخامنشي) به تخت جمشيد و پاسارگاد بوده و در عهد ساسانيان راه ارتباطي شهرهاي بسيار مهمي چون بيشابور و گور با استخر، از جلگه شيراز مي گذشت. در نتيجه مسلم است كه چنين محل حاصلخيز و خوش آب و هوايي كه در تقاطع مسيرهاي مهمي كه برشمرده شد، قرار داشته، هرگز خالي از آبادي و سكنه نبوده است. وجود آثار قديمي مانند قصر ابونصر در حوالي شيراز كه قدمت آن به دوره اشكانيان مي رسد و نقوش برجسته برم دلك، (در چندكيلومتري شرق قصر ابونصر) كه از آثار دوره ساساني است و قلعه بزرگ بندر (فهندر، پهندر، قهندز، كهندژ) در سمت شرق تنگ سعدي و چند نقش برجسته در دهكده گويم در چهار فرسنگي شمال غرب شيراز و همچنين پيدا شدن سكه هايي در ضمن حفاري هاي قصر ابونصر، كه بر آنها با خط پهلوي نام شيراز نقش بسته است، جملگي بر وجود شهر يا بلوكي به نام شيراز، در همين محل در دوران قبل از اسلام دلالت دارد.
علاوه بر آنچه گفته شد، كاوش هاي باستان شناسي در تخت جمشيد، به سرپرستي كامرون در سال 1314 ه.ش، به پيدايش خشت نبشته هايي انجاميد كه بر روي چند فقره از آنها نام شيراز مشخص بود. بدين ترتيب مي توان احتمال داد، اين وادي كه در عهد رونق تخت جمشيد، آبادي كوچكي بيش نبوده است، بعد از انهدام پايتخت هخامنشيان، سمندروار از دل خاكستر آن ديار برپا خاسته است.
آخرين كلام اين كه در اشعاري از شاهنامه فردوسي، استاد حماسه سراي طوسي، به مناسبت هايي از شيراز ياد شده، مثلاً راجع به شيراز در عهد كيانيان آمده است:
دوهفته در اين نيز بخشيد مرد
سوم هفته آهنگ شيراز كرد
هيونان فرستاد چندي ز ري
سوي پارس، نزديك كاوس كي
و در مورد شيراز، در روزگار اشكانيان، چنين مطالبي ذكر شده است:
چو بنشست بهرام زاشكانيان
ببخشيد گنجي به ارزانيان
... ورا بود شيراز تا اصفهان
كه داننده اي خواندش مرزمهان
و بالاخره اينكه در عهد پيروز و قباد ساساني، سپهبد ايران، "سوفراي" از اهالي شهر شيراز بود
... بدان كار شايسته شه "سوفراي"
يكي پايه ور بود و پاكيزه راي
جهان ديده از شهر شيراز بود
سپهبد دل و گردن افراز بود
استخري در كتاب مسالك و ممالك كه در نيمه اول قرن چهارم هجري تأليف شده است، راجع به آثار و بقاياي فرهنگي قبل از اسلام، در شيراز مي گويد:
شيراز قلعه اي به نام شاه موبد دارد. وي همچنين از دو آتشكده به نام هاي كارستان و هرمز در آن سرزمين ياد مي كند.
باري در مجموع گفتار استخري كه شيراز سيزده ناحيه (طسوج) دارد كه در هر كدام از آنها قراء و كشتزارهايي موجود است كه متصل به هم قرار گرفته اند. و نيز نظر ابن بلخي كه در روزگار ملوك فرس، شيراز ناحيتي بود و حصاري چند بر زمين، مي تواند روشنگر قدمت شيراز، به عنوان يك سرزمين مسكون آباد (و نه يك شهر بزرگ) باشد..


استان : فارس

نوشته شده در : جمعه 1390/9/18 :: نويسنده : Ali.v :: بازديد :
نگاهي كوتاه به شهر زيباي شيراز
نگين درخشان فرهنگ و تمدن ايران زمين و يكي اززيباترين و نام دارترين مناطق ايران است. شيراز با سابقه تاريخي منحصر به فرد خودمجموعه*اي از تمدن باستاني جهان را در برداشته، وارث تمدن اقليم پارس و نشانه اي ازهويت باستاني و سهم بسيار ارزشمند ايران در تمدن و فرهنگ جهان است. شيراز با موقعيتخاص جغرافيايي خود كه سه فصل از فصل هاي سال، هوايي بهاري دارد؛ سرزمين شعر و شاعرينيز هست و دو مرواريد بزرگ ادبيات جهان ( سعدي و حافظ) زادگاه اين سرزمين هستند وآرامگاه آن ها محفل هنردوستان است. شيراز با مناطق اطراف آن يعني تخت جمشيد، نقشرستم و شهرهاي ديرينه يكي از قديمي ترين مجموعه هاي تمدني جهان است و آثار تاريخياطراف آن كه از عظيم ترين آثار باقي مانده در جهان است به تمدن كهن ايران، اعتباريخاص داده است.آثار پرافتخار زمان هخامنشي ها و ساساني*ها، نمايش*گر ذوق*حجاري،معماري،كاشي*كاري، نقاشي و مجسمه سازي مردم فارس پيش از اسلام است. بعد از اسلامنيز فارس ها به خصوص مردم شيراز به شيوه ديرين خود، در كسب هنر و آفريدن صنايع دستيكوشش فراوان به كار برده اند و در اين راه بسيار موفق عمل كرده اند. هنرمندانشيرازي در تاريخ هنر ايران در خط و تذهيب، جلوه سازي و گل و بوته سازي،معماري و گچبري، خاتم سازي و نقره كاري، ابريشم دوزي، قالي*بافي و منبت كاري از نام داران وسرآمد هاي اين هنر به شمار مي*رفته*اند. امروزه نيز اين منطقه به لحاظ صنايع دستيبسيار قوي عمل مي كند و خاتم كاري، منبت كاري، معرق كاري، قالي بافي، پارچه بافي،نقره كاري، مسگري و بافت گليم هاي زيبا از مهم ترين صنايع دستي شهرستان شيراز محسوبمي شود.
بافت قالي در شهرستان شيراز از سابقه اي طولاني برخورداراست. در تجارتفرش، تمام قالي هاي ناحيه فارس (جنوب غربي ايران) را تحت عنوان قالي شيراز نام ميبرند كه به طور كامل در صنايع دستي استان فارس توضيح داده شده است. بخشي از فرشينههاي خمسه هم كه به شيرازي معروفند، از نظر جنس متوسط است و به جز بافندگان خمسه،بافندگان روستاهاي غير عشايري نيز آن را مي بافند. اين بافته ها نيزبه نام قاليچههاي شيرازي مشهورهستند و به كشورهاي ديگر نيز صادر مي شوند.
پارچه*هاي ابريشمي،نخي و پشمي شيراز و ظروف مسي و نقره كاري اين منطقه نيز از شهرت به سزايي برخورداربوده و گليم بافي هم در اين ناحيه شهرت زيادي دارد. صنايع دستي شهرستان شيراز ازجمله صادرات اين شهرستان به شمار مي آيد. خاتم كاري مهم ترين و مشهور ترين صنعتدستي شهرستان شيراز است. خاتم كاري يكي از هنرهاي با ارزشي است كه در شرق وجود داردو مهم ترين صنعت دستي فارسي است كه بهترين نوع آن در شيراز توليد مي *شود. از گذشتهخاتم سازي اطلاع زيادي در دست نيست، زيرا مواد اوليه خاتم بيش تر چسب و چوب است واين دو ماده بر اثر مرور زمان از بين مي روند. با اين همه در مكان هايي كه از نظرمردم جنبه تقدس داشته، به خاتم هايي بر مي خوريم كه قدمت دويست تا سيصد ساله دارند. تصور مي شود هنر خاتم سازي براي اولين بار در شهر شيراز به وجود آمده و مركزاصليخاتم كاري در شيراز باشد. شايد بهترين نمونه اين هنر درعصر حاضر، ميز خاتمي است كهدر نمايشگاه جهاني بروكسل (سال 1958) مدال طلا را نصيب خود كرد.
كهن ترين نمونه خاتم كه در دست است متعلق به دوره صفويه اين اثرمربوط به بقعه شاه نعمت الله ولي در ماهان كرمان است. در خاتم كاري هايشيراز بيش تر گل هاي كوچك و ستاره هاي درخشاني كه از مواد مختلف تركيب يافته اند،ديده مي شود.( قطعات كوچك منظمي از ني، مس، قلع، چوب، عاج بريده و آن ها را رويسطحي كه قبلا سريشم زده اند، مي چسبانند.) خاتم كاري بيش تر در روي رحل و صندوقچههاي كوچك و جعبه هاي آرايش صورت مي گيرد و نيز ممكن است به موجب سفارش، اشياء بزرگتر از قبيل ميز و صندلي و غيره را نيز خاتم كاري نمايند. درخاتم هاي گران قيمت قسمتهاي فلزي خاتم از طلا يا نقره تشكيل مي شود و به جاي استخوان در ساخت آن ها عاج بهكار مي رود. مرغوب ترين نوع خاتم، نوعي است كه پره وارو ناميده مي شود و نوع ديگريهم هست كه به سيم دار مشهور است. چوب، فلز، استخوان و رنگ سبز، مواد و مصالح خاتمسازي را تشكيل مي دهند. انواع وسايل و ابزار اين رشته عبارتند از: رنده كه پشت خاتمرا بسيار ظريف مي تراشد، تنگ هاي گوناگون نظير تنگ مثلث سابي، سيم سابي، پره ساب،گل ساب و توگلو ساب، اره، اره سرقطع كن كه سر چوب ها يا گل خاتم را قطع مي كند،سوهان كه انواع مختلف دارد، پرگار، گونيا، چكش، گاز انبر، مغاز و پرس.
منبتكاري از صنايع و هنرهاي دستي شيراز است. واژه منبت به معناي كنده كاري روي چوب استكه سابقه اي ديرينه در شهرستان شيراز دارد. شايد بتوان آغاز تاريخ منبت كاري رازماني دانست كه انسان نخستين بار با ابزاري برنده چوبي را تراشيده است. مهم ترينماده اي كه روي آن منبت كاري مي كنند چوب است. چوب منبت كاري بايد محكم و بدون گرهباشدو براي اين منظور از چوب هاي آبنوس، فوفل، بقم، شمشاد، عناب و گردو استفاده ميشود. شناخت راه چوب يكي از مهم ترين اصول كار است و عاج، صدف و استخوان از ديگرمصالح مورد استفاده در هنر منبت كاري است.
معرق كاري يكي ديگر از صنايع روي چوبو با اهميت شيرازي هاست كه شيوه جديد آن، پديده تازه اي در ايران است و عمري پنجاهساله دارد. معرق در اصل بر تكه هاي ريزي از كاشي اطلاق مي شود كه در كنار هم چيدهمي شوند و فرم هاي مختلفي را تشكيل مي دهند. اين نوع كاشي براي تزيين داخل و خارجگنبدها و سردر مساجد به كار مي رفته است. معرق كاري در قرن ششم هجري يعني در دورهسلجوقيان به سمت كمال رفت و متداول شد. در شيوه تازه معرق روي چوب كه به تازگي ازمنبت كاري جدا شده، طرح مورد نظر روي چوب زده مي شود و به وسيله مغار خالي شده و بهجاي آن تكه هايي به همان اندازه از چوب هاي مختلف يا عاج، جاگذاري مي شود. پس از بهوجود آمدن اره مويي هاي بسيار باريك، معرق روي چوب وارد مرحله جديدي شد و هنري باظرافت و اعجاب آور به وجود آمد. در اين مرحله جديد با قرار دادن قطعات مختلف ازقبيل صدف، عاج، استخوان، فلز و چوب هاي مختلف رنگي در كنار يكديگر، معرق ايجاد ميشود. معرق كاري هاي شيراز از جمله صنايع دستي صادراتي اين شهرستان به شمار ميآيند

ايلات عمده اي در بخش هاي تابعه اين شهرستان به زندگيكوچ نشيني مشغول هستند. ايل قشقايي در محدوده شمال و شمال غربي شيراز رفت و *آمد ميكنند و طوايف عمده آن كشكولي دره شوري، شش بلوكي، قراچه اي فارسيمدان، عمله و لبومحمدي هستند. اين ايل در حال حاضر اهميت و نفوذ سابق خود را از دست داده و دارايايلخان نيست. ايلات خمسه نيز بيش*تر در قسمت هاي خاوري و جنوب خاوري شيراز رفت وآمد مي كنند و شامل 5 ايل هستند به نام هاي اينانلو، بهارلو، عرب، نفر و باصري. مردم شهرستان شيراز آريايي نژاد بوده و اهالي اين شهرستان داراي زبان فارسي با گويشويژه شيرازي هستند كه به زبان فارسي اصيل نزديك*تر است. تقريبا 97 درصد شهرستانشيراز مسلمان و شيعه مذهب بوده و 3 درصد ديگر را نيز ساير اديان تشكيل مي*دهند.
جاذبه هاي تاريخي متعدد كه در گوشه و كنار اين شهرستان پراكنده شده اند، نشاناز اهميت و عظمت اين منطقه در دوره هاي باستاني، اسلامي و معاصر دارند. آرامگاهكوروش كبير كه در دشتي پهناور قرار گرفته و از سنگ هاي سفيد رنگ ساخته شده و قدمتآن به دوره هخامنشيان مي رسد، مسجد جامع عتيق كه از كهن ترين مسجد هاي استان فارس وشهرستان شيراز است و قدمت آن به دوره هاي اوليه اسلام مي رسد، مسجد وكيل كه ازشاهكارها و آثار پر ارزش دوره زنديه است و دروازه قرآن كه از شهرتي جهاني برخورداراست، نمونه هايي از آثار دوره هاي مختلف در شهرستان شيراز به شمار مي*آيند.
بازار وكيل شيراز كه داراي ويژگي هاي خاص و زيبايي خيره كننده*اي است به همراهباغ هاي مشهوري چون باغ عفيف آباد (باغ گلشن) و باغ ارم* كه از مشهور ترين باغ هايايران در جهان است، در اين شهرستان واقع شده*اند. نارنجستان قوام از ديگر بناهايارزشمند منطقه است كه در آن اثر هفت هنر ايراني، (گچ بري، نقاشي سنتي، آينه كاري،آجركاري، سنگ تراشي، معرق كاري و منبت كاري) قابل مشاهده است. شهرستان شيراز ازطبيعت بسيارغني، جذاب و ديدني نيز برخوردار است و وجود جاذبه هايي چون تنگ بوان باطبيعت زيباي پيرامونش، پارك ها و گردش*گاه هاي طبيعي چون گردش*گاه ميان كتل كهزيستگاه گوزن زرد ايراني است، درياچه هاي زيبايي چون درياچه پريشان، چشمه هاي متعددچون چشمه رچي، دره هاي سر سبز و ... سبب شده اند كه اين شهرستان توانمندي هاي قابلتوجهي را در زمينه جاذبه هاي طبيعي داشته باشد و همراه با جاذبه هاي منحصر به فردتاريخي خود، همواره پذيراي طبيعت دوستان و ايرانگردان باشد.


استان : فارس